- جمعه, 27 دلو 1402|10:44
- 2 نظر
نیلوفر: به پای طالب افتادم که مرا بکُش
فراتر از مرگ؛ «به پای طالب افتادم که مرا بکُش، اما او پایش را روی سرم گذاشت» ؛
فراتر از مرگ؛ «به پای طالب افتادم که مرا بکُش، اما او پایش را روی سرم گذاشت» ؛
اشاره : در فیسبوک متن های طولانی خواننده ندارد، این روایت تلخ و وحشتناک برگرفته از رسانه ی معتبر « رخشانه » را فشرده و تخلیص کرده و نفس آنچه که بر «نیلوفر» اتفاق افتاده است آوردم. بخش دوم، اتفاقات که بر « ثنا » دختر دیگر ربوده شده ازبرچی رخ داده است. فردا منتشر میکنم. ع. تقوایی
برگرفته از: رسانه رخشانه؛
به دلیل نگرانیهای امنیتی، در این گزارش از نامهای مستعار استفاده شده و برخی از جزییات نیزسانسور شده است.
نیلوفر 20 ساله، روز سهشنبه(19 جدی) از سهراهی پلخشک غرب کابل توسط نیروهای امر به معروف طالبان بازداشت و در حوزهی…امنیتی طالبان منتقل شد. او میگوید، یکشبانه روز را در نظارتخانهی طالبان به سر برده است.
نیلوفر و دوستاش در راه بازگشت از محل کار خود بودند که در دام نیروهای امنیتی طالبان افتادند. نیلوفر گفته است: «با دوستم زرغونه از شفاخانه بیرون شدیم. با پای پیاده و درحال صحبت میآمدیم که یکدفعه یکی از پشت سردستم را محکم گرفت. وقتی پشت سرم را دیدم، یک زن سر تا پا سیاهپوش را دیدم که فقط چشمانش دیده میشد و بدون اینکه چیزی بگوید، مرا به سمت موتر کش کرد. یک زن دیگر هم دوستم را گرفت. هردوی ما را به سوی موتر رنجر بردند. من از شدت ترس تلفنام را به داخل جوی انداختم. هرچه داد و بیداد کردم، هیچکس صدایم را نشنید. مردم آنجا زیاد بودند؛ اما همه فقط تماشا میکردند.»
گروه طالبان از حدود یک ماه به این طرف، موج تازهی بازداشت زنان به بهانهی«بیحجابی» را آغاز کردهاند. بازداشت زنان همزمان در چندین ولایت اتفاق افتاده است؛ اما بیشترین موارد بازداشتی در غرب کابل اتفاق افتاده است.
تجربهی شخصی نیلوفر هم میرساند که از شروع بازداشت تا داخل حوزههای امنیتی طالبان، با زنان بازداشتشده به شدت بدرفتاری شده است: «دم دروازهی موتر مقاومت کردم، یک طالب تفنگدار با شلاق محکم به پشتم زد و به ناچار به موتر بالا شدم. هرچه داد میزدم که ما را کجا میبرید؟ گناه ما چه است؟ هیچکس چیزی نمیگفت. همهی دخترها گریه میکردند.»
به گفتهی نیلوفر، نیروهای طالبان در حوزه با آنان«بسیار» خشن برخورد کرده و برخی از دختران را موردلتوکوب فزیکی قرار داده و به زنان بازداشتشده ناسزا گفتهاند.
شکنجه، توهین و آزار جنسی:
نیلوفر توضیح میدهد: « در یک اتاق تهکوی تاریک و بدون فرش، دختران خیلی زیادبودند، تا حدیکه جایی برای نشستن نمانده بود. همهی دختران بهحال خودشان بودند وگریه میکردند. طالبان با شلاق به لتوکوب و آزار و اذیت دختران میپرداختند. من که زیاد گریه کردم و سوال کردم که چرا مرا اینجا آوردهاند و گناه من چه بوده، اول یک طالب بالایم حمله کرد و چند مشت و لگد محکم به سر و صورت و پشت و پهلویم زد و مرا کشاند. حتا لباسم را پاره کردو بعددم دروازه ایستاد شدوقاه قاه خندید. دخترای دیگر را هم فاحشه گفته به تمام بدن شان دست میزدند. من کرمیچ(کفش) سفید پوشیده بودم. من را هم کتک میزدند و هم میگفتند که به بیرق ما توهین میکنید، در حالیکه دندانهایش را روی هم میفشرد، میگفت، هزارههای خر.»
نیلوفر به رسانهی رخشانه گفته است، طالبان دختران را به طور جداگانه در یک اتاق بازجویی میکردند. افرادطالبان هنگام بازجویی از نیلوفر، این پرسشها را مطرح کردهاند: «چند وقت نماز میخوانید، کلمهی شهادتین را بخوانید، چه کار میکنید، مجرد هستید یا متاهل و پدرو مادر شما چه کار میکنند؟»
به گفتهی نیلوفر، این سوالات توسط یکی از نیروهای امر به معروف طالبان که همه به او مولوی میگفتند، پرسیده میشد.
نیلوفر از وضعیت بازجوییاش توسط طالبان چنین میگوید: «در یک اتاق تاریک فقط یک میز و چوکی گذاشته بودند. مولوی[طالبی که دختران را بازجویی میکرده] با سه نفر طالب دیگر آنجا بودند. مولوی از من سوال میکرد، وقتی من گریه میکردم و یا سکوت میکردم، آن دو طالب دیگر با مشت و لگد مرا میزدند که جواب بتی.»
اما از صحبتهای نیلوفر واضح میشودکه رفتار خشونتآمیز طالبان بیشتر از آن چیزی است که تصور میشود. نیلوفر میگوید که دربازداشت طالبان به شدت شکنجهی روحی و جسمی شده است: « ازمه پرسیدند که چند ساله استی، مجرد یا متاهل هستی؟ وقتی من گفتم مجرد هستم. همهی شان خنده میکردند و میگفتند که دختران شما[هزارهها] چرا شوهر نمیکنند. تمام تان مجرد هستید و با لحن کنایهآمیزی میگفتند که اگر شوهر برایتان پیدا نمیشود، ما هستیم… وقتی برای شان گفتم: قابله هستم، مولوی خنده کرده و گفت، هزارهها هم داکتر میشوند. طالب دیگر از یخنم کش کرد و لباسم پاره شد. طالب سومی هم چادرم را ازسرم کشید و یکی دیگرش از موهایم محکم گرفت و سرم را داخل سطلی پر ازآب گندیده فرو کرد. من دستوپا میزدم و آنها به من میخندیدند و با سیلی به پشتم میزدند و میگفتند که اگر فامیلات پشتت نیامد، برای ساعتتیری خوب هستی.»
به گفتهی نیلوفر، افراد طالبان به جاهای حساس بدن دختران دست میزدند، تلفنهای همراه دختران را چک میکردند. او با چشمانش دیده که در مواردی پس از بررسی تلفنهای شخصی دختران، آنها به زندان پلچرخی منتقل شدهاند: «من تلفن خود را در وقت بازداشت درداخل جوی فاضلاب کنار جاده انداختم؛ ولی تلفن سایر دختران را چک میکردند. با چشمان خودم دیدم بعد از اینکه تلفنهای چند دختر را چک کردند، گفتند که آنها را به پلچرخی انتقال بدهید. خریطهی سیاه بر سر آن دختران کردند و آنها را بردند. سایر دختران را هم بهخاطر تلفنهای شان آزار و اذیت میکردند و در جاهای خصوصی بدن شان دست میزدند، از موهای شان گرفته، روی اتاق میکشیدند و سرشان را داخل سطل آب میکردند.»
نیلوفر میگوید که طالبان هیچ آب و غذایی به دختران نمیدادند: «برای ما هیچ چیز برای خوردن نمیدادند. سربازانش پیش روی ما غذا میخوردند و با خنده و تمسخر میگفتند، نان نمیخورید؟ باز هم خنده میکردند و میگفتند که برای شما زهر هم نمیدهیم که بخورید، چه برسد به نان.»
او میگوید که این یک شبانهروز برایش به اندازهی یک سال طول کشیده است. از نظر نیلوفر افراد طالبان هر لحظه برنامهریزی شده به تحقیر و آزار روحی دختران بازداشتشده میپرداختند: «طالبان به ما میگفتند که شما{هزارهها} کافر هستید. برچی را کثیف کردهاید. شما از افغانستان نیستید. ما شما را از افغانستان گُم میکنیم.»
میکُشَمت؛ اما نه به این سادگی؛
نیلوفر میگوید که پس از لتوکوب و شکنجهی زیاد، خود را به پای یکی از افراد طالبان انداخته و التماس کرده است که او را بکشد و ازاین بیشتر او را لتوکوب، شکنجه و اذیت نکند؛ اما آن جنگجوی طالب او را بیشتر مورد شکنجه قرارداده است. از نظر نیلوفر، شکنجههای روحی و روانی که درزندان طالبان شده، فراتراز مرگ بوده است.
نیلوفر توضیح میدهد: «وقتی بالای پایش افتادم که مرا بکشد و از این بیشتر به من توهین نکند، او پای خود را روی سرم گذاشت و گفت، چُپ باش هزارهی خر. میکشمت، البته به ایقدر آسانی نه. باید به هدف خود برسیم. یک شب ساعت ما را تیر کن بعد میکشیمت.»
نیلوفرمیگوید، وقتی پدر و برادرش برای گرفتن او به حوزه آمده بودند، آنجا توسط نیروهای طالبان لتوکوب شدهاند: «پدرم را با قنداق و لگد زدهاند و با فحش به او گفتهاند، شما هزارهها بیغیرت هستید، زنان و دختران تان فاحشه هستند. تمام روز درکوچه و بازار هستند. زن برای خانه است نه بیرون؛ اما شما مردان هزاره به خانه مینشینید و زنان تان را بیرون روان میکنید.»
نیلوفر میگوید، او پس از یکشبانه روز و با تحمل انواع شکنجههای جسمی و روانی دربدل پرداخت بیش از یک صدهزار افغانی پول رها شده است. از شرایط دیگر آزادی نیلوفر این بوده که در مورد بازداشتاش با هیچ کسی صحبت نکند.
نیلوفر پس از آزادی از زندان طالبان، اکنون در وضعیت دشوار روحی و روانی قرار دارد. به گفتهی خودش، تاکنون دوبار اقدام به خودکشی کرده است؛ اما با دخالت خانوادهاش موفق نشده است. بار اول تمام قرصهای فشار خون مادرش را خورده که با شستوشوی معدهاش نجات پیدا کرده و بار دوم میخواسته خودش را با چاقو بزندکه پدرش به موقع مانعش شده است.
نیلوفر میگوید که پس از رهایی از زندان طالبان، رفتار خانوادهاش هم نسبت به او خشنتر شده و به او فشار آوردهاند که باید تن به ازدواج بدهد: «هر شب بین خانوادهی ما جنگ و دعوا است، چرا که پول آزادی مرا قرض گرفتهاند. پدرم پیر و برادرم هم بیکار است.»
نیلوفر پس از رهایی ازبند طالبان، دیگر از سوی خانوادهاش اجازهی نیافته تا وظیفهاش را ادامه دهد. کسی از بستگان نیلوفر نمیداند که او بازداشت شده است. برای همین، خانوادهاش اصراردارند که قبل ازهمگانی شدن این خبر، او باید به خواستگاری که دارد، پاسخ مثبت دهد.
محمد برادر نیلوفر درمورد وضعیت خواهرش میگوید: «دیگر لباس رنگه نمیپوشد. در شوک عمیقی قرار گرفته است. بسیاری ازلحظات دستگیریاش را فراموش کرده است. اشکهای کودکانهاش تنها مرهم این روزهای او است.»
بله، ما از جانب شیعیان خودمان به این روز افتادیم، وقتی حسینی مزاری حمایت همه جانبه از شکنجه دختران غرب کابل کند، بهتر از این نمیشود، خداوند حسینی مزاری را ذیل و خوار کند.
حمایت قاطعانه در تجاوز به دختران غرب کابل حاصل تبانی خودی هاست و بس. تا زمانی که خیانت از درون خانه باشد، انتظار بیشتری هم از آینده روشن شیعیان نباید داشته باشیم.