- جمعه, 11 حوت 1402|09:04
- 0 نظر
قومیت؛ فراتر از نژاد و طرح ناتمام عدالت خواهی
قومیت متفاوت از تبار و نژاد است. اقوام افغانستان شباهت خانوادگی دارند و نمی توان میان آن ها مرز دقیق تعیین کرد
قومیت متفاوت از تبار و نژاد است. اقوام افغانستان شباهت خانوادگی دارند و نمیتوان میان آنها مرز دقیق تعیین کرد
1. قومیت متفاوت از تبار و نژاد است. در دانشنامههای معتبر بین المللی، این دو متفاوت از یکدیگر تعریف شده است، قوم اساساً مقوله فرهنگی دانسته شده و عمدتا بر اساس ویژگیهای فرهنگی تعریف گردیده است. در آمریکا چندین نژاد یک قوم دانسته میشوند.
2. به همین دلیل در اسناد حقوقی بین المللی از جمله در کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنوساید، قوم و نژاد در کنار هم ذکر شده است. در این کنوانسیون چهار گروه/ جمعیت انسانی، تحت حمایت این کنوانسیون قرار گرفته است. گروه دینی، ملی، قومی و نژادی. پس به صراحت قوم چیزی، و نژاد چیزی دیگر دانسته شده است. در ماده 2 این کنوانسیون حکم شده است: «در قرارداد فعلی مفهوم کلمه ژنوسید یکی از اعمال مشروحه ذیل است که به نیت نابودی تمام و یابعضی گروه ملی، قومی، نژادی و یا مذهبی ارتکاب گردد.»
3. شیخ اشراق در حکمه الاشراق به تفصیل توضیح میدهد که نمیتوان چیزی را بر اساس ذاتیات آن، جنس و فصل، تعریف کرد، چون نمیتوان جنس و فصل اشیا را شناخت. زیرا همیشه این احتمال وجود دارد که چیزی دیگر نیز که ما هنوز از آن خبر نداریم از ویژگیهای ذاتی یک شیء باشد. لذا میگوید تعریف بر اساس ویژگیهای حسی و یا عقلی که به یکی از سه وجه مختص به آن شیء باشند، ممکن میباشد: هریکی از آن ویژگیها جدا، جدا، مختص به افراد آن شیء باشند. مثل انسان ناطق ، خندان و نویسا است. یا بعضی از آن ویژگیها مختص به افراد آن شیء باشد. مثل انسان جوهر، ناطق و خندان است. و یا مجموع آن ویژگیها به صورت یک صفت مرکب مختص به افراد آن شیء باشد، مثل خفاش پرنده ولود است. (حکمه الاشراق، قسم اول، مقاله اول، فصل 7 ) ظاهرا تعبیری که شیخ آن را ترجیح میدهد، تعبیر سوم است لذا در فصل بعد از این فصل میویسد: ... که اگر جمله آن ویژگیها بالاجتماع مختص افراد آن شیء باشد... » فصل هشتم از مقاله اول، قسم اول. دبدگاه شیخ اشراق هرچند در مورد اشیای طبیعی است اما معیار خوب برای تعریف به دست میدهد. آیا میتوان مجموعهای از خواص مشترک در تعریف قوم یافت؟
4. ویتگنشتاین معتقد است که نمیتوان یک مفهوم را بر اساس ویژگیهایی که میان تمامی مصادیق آن مشترک باشد باشد تعریف کرد، یعنی چنین چیزی نیز دست نیافتنی است. برای مثال بازی را نمیتوان به ویژگیای چون فعالیت جسمی و یا اشتراک چند نفر در آن تعریف کرد؛ چون بازیهایی هستند بدون فعالیت جسمی انجام میشوند و بازیهایی هم هستند که به تنهایی بازی میشوند. به همین ترتیب اگر هر ویژگی را بشمارید، باز بازیهایی میمانند که آن ویژگی را نداشته باشند. راه چاره از نگاه ویتگنشتاین این است که بگوییم ما چیزهایی را در عالم بازی مینامیم.، که مجموعهای ویژگیهایی که همپوشانی و تداخل دارند، برخورداراند از این حیث بازی و یا هرمفهوم دیگر درست مانند اعضای یک خانوادهاند که شباهت خانوادگی دارند که باهم پیوندهای متداخل و متقاطع دارند. هیج یک از دو نفرشان در تمامی پیوندها با هم شریک نیستند.
5. قوم که یک مفهوم فرهنگی و برساخت اجتماعی است ذات و ماهیت ندارد تا با جنس و فصل ممیز، قابل تعریف باشد. پس فقط با ویژگیهای ظاهری و یا مفهومی به گونهای که شیخ اشراق گفت قابل تعریف خواهد بود؛ ویژگیهای که بالاحتماع و به صورت مرکب مختص به افراد و مصادیق آن باشند. لکن اینگونه تعریف نیز به گفته ویتگنشتاین قابل ارایه نیست. بنابراین میتوان گفت که قوم درست مانند بازی با ویژگیهایی شناخته میشوند که هم پوشانی داشته و متداخلاند. براساس این نظریه میتوان گفت هزاره بر مجموعهای از گروههای تباری و مذهبی اطلاق میشود که با هم بیشترین شباهت در یک سلسله از ویژگی های متداخل و هم پوشان را دارند. دامنه شمول این شباهت خانوادگی هزارههای شیعه دوازده امامی، اسماعلیه، سنی و سادات هزاره را شامل میشوند. این مجموعه روی همرفته با برخی از گروههای قومی دیگر نیز شباهت خانوادگی بیشتر دارند.
6. در واقع بر حسب تحلیل یادشده میتوان گفت اقوام افغانستان نیز شباهت خانوادگی دارند و نمیتوان میان آنها مرز دقیق تعیین کرد. اگر این تلقی از اقوام به جای تصور ذاتگرایانه کنونی از اقوام جایگزین شود، شباهتها و حلقههای ربط علاوه بر منافع مشترک یک زندگی مسالمت آمیز در سطج ملی، موجب پیوند بیشتر میگردد و مشکل فاصله اجتماعی که هزارههای شیعه بیشتر در معرض رنج ناشی از آن می باشند و لذا احساس همدلی و همذات پنداری در مورد آنان وجود ندارد، کمتر خواهند شد.
7. مهمترین ویژگی غالب گروههای متعلق به اجتماع هزاره، سرنوشت تاریخی و سیاسی مشترک است که فقط بر اساس ایدئولوژیای که عدالت و برابری را برای آنها تأمین کند، میتوانند اتحاد پایدار، انسانی و ارزشمند را تشکیل دهند. این ایدئولوژی، در سطح ملی نیز متحد کننده است.
به عقیده این جانب مهمترین چیزی که هزارههای اهل سنت را از دیگران جدا و به هزارههای شیعه پیوند میدهد نیاز به مبارزه مشترک برای عدالت و برابری است. لذا هزاره در صورتی میتواند فراگیر شود که به لحاظ درونی از ظرفیت فکری لازم که چگونه فرصتها را عادلانه برای همه هزارگان اعم از شیعه و سنی تقسیم کند و ثانیا قدرت رهبری و فکری مبارزه برای عدالت را دارا گردد.
محمد امین احمدی