وحید مژده کتاب «افغانستان در پنج سال سلطه طالبان» را با این جملات شروع میکند: «کسانی که جریانات سیاسی افغانستان از کودتای ثور 1978 تا امروز را شاهد بودهاند، بهخوبی میدانند که هیچ حرکت نظامی بدون پشتوانه و حمایت خارجی و دخالت دست یا دستهایی از بیرون، مجال تبارز (بروز) و عمل در افغانستان را نداشته است. این جریانات تا آن زمان به حیات و موجودیت خویش در صحنه بحران افغانستان ادامه دادهاند که این حمایت برقرار بوده و با ختم حمایت خارجی، چون حباب در تلاطم موجهای بحران از هم پاشیده و از میان رفتهاند.» (مژده، 1381: 19) مژده از حزب اسلامی به رهبری حکمتیار بهعنوان نمونه برجسته حرکت نظامی با حمایت خارجیها یاد میکند و میگوید که در دورهای، این حزب بیشترین کمکهای خارجی را به خود اختصاص میداد. او میگوید که حرکت نظامی طالبان نیز از این قاعده مستثنا نیست، بلکه با حمایت کشورهای خارجی و دستهایی از خارج کشور، ایجاد شده و به حیاتش ادامه داده است.
این اتهام که طالبان ساخته و پرورده امریکا، پاکستان و انگلستان است، همواره بر این گروه وارد بوده است. به گفته مژده، حکمتیار اولین کسی بود که طالبان را به نوکری برای بیگانهگان متهم کرد و در 21 نوامبر 1994 پس از سقوط قندهار به دست طالبان، ظهور این گروه را «توطیه خارجی» دانست. (همان) بعدها بینظیر بوتو، نخستوزیر وقت پاکستان، نیز تایید کرد که طالبان یک پروژه مشترک امریکا، انگلستان و سازمان استخبارات ارتش پاکستان (ISI) است. (همان، ص 20) ویلیام ویلی هم در کتاب «افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی» نوشته است که طالبان مورد حمایت شدید بینظیر بوتو، نخستوزیر وقت پاکستان، قرار داشتند.
واقعیت این است که بدون زمینههای داخلی، تلاش سازمانهای استخباراتی نمیتواند به یکبارهگی گروهی مانند طالبان را به وجود آورد. تا زمان تشکیل طالبان، کشورهای زیادی از احزاب اسلامی حمایت میکردند که دانهدرشتهای آنها امریکا، عربستان، پاکستان و ایران بودند. حمایت از این احزاب، جامعه را به سمت افراطگرایی کشانده بود. از درون چنین جامعهای، طالبان با طرح امریکا و انگلستان، مدیریت پاکستان و پول عربستان ظهور کردند و بسیار سریع کشور را در کنترل گرفتند. ملا عمر، بنیانگذار و نخستین رهبر این گروه، قبلا عضویت حزب حرکت انقلاب اسلامی را داشته و از فرماندهان این گروه بوده است.
طالبان در اوایل، تظاهر میکردند که به قدرت و حکومت علاقهای ندارند، اما پس از تسلط بر کشور در سال 1996، کل قدرت را در انحصار خویش درآورند و نظامی به نام «امارت اسلامی» ایجاد کردند. این امارت فقط از سوی سه کشور حامی طالبان به رسمیت شناخته شد: عربستان، امارات متحده عربی و پاکستان. وقتی کمکم امریکا و همپیمانانش به دلیل حضور بنلادن در افغانستان زیر کنترل طالبان با این گروه مخالف شدند، پاکستان در حالی که متحد امریکا بود، با راه انداختن یک بازی دوگانه، از حمایت طالبان دست نکشید. وقتی هم اوضاع به سمتی رفت که «امارت اول طالبان» باید سقوط میکرد، در این سقوط همکاری کرد. پس از آنکه طالبان از قدرت برافتادند، به مناطق مرزی پاکستان آواره شدند و دو دهه کامل از حمایتهای ارتش این کشور برخوردار بودند. در آن مدت، آرایش جدید گرفتند و کشورهای مختلفی با تریبون دادن به این گروه و حتا حمایت مالی و تسلیحاتی از آنها، زمینه ورود مجدد آنها به کابل را فراهم آوردند. حالا که نزدیک به دو سال از حاکمیت طالبان بر افغانستان میگذرد، خانوادههای بسیاری از رهبران این گروه هنوز در پاکستان، قطر و امارات متحده عربیاند و حتا گفته میشود که وزیر دفاع طالبان برای ملاقات خانوادهاش با هواپیمای نظامی پاکستان به کراچی سفر میکند. این مساله، پاکستان را هنوز بهعنوان مدعی اصلی مالکیت بر طالبان حفظ کرده است.
چه کشورهایی از طالبان بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم حمایت میکنند؟
همانطوری که وحید مژده گفته است، حرکتهای نظامی بدون حمایت مالی و استخباراتی خارجی نمیتوانند ایجاد شوند و به حیاتشان ادامه دهند. طالبان نیز این حمایت را از سوی چندین کشور به دست میآورند. امریکا و هند بهصورت غیرمستقیم و چین، روسیه، ایران، پاکستان، قطر و تا حدی اوزبیکستان بهصورت مستقیم از این گروه حمایت میکنند. هرکدام از این کشورها، روش خود را دارد؛ یکی با ارسال بستههای دالر، دیگری با تعامل مستقیم با طالبان و سومی هم با لابیگری در سطح جهانی برای این گروه. به چند کشور در ذیل پرداخته میشود.
ایالات متحده امریکا
امریکا با تزریق بستههای دالر، بهنحوی زمینه بقای طالبان را فراهم میآورد؛ به این دلیل که بخشی از آنچه به نام کمکهای بشردوستانه به افغانستان زیر کنترل طالبان واریز میشود، به جیب رهبران طالبان میرود و بخشی دیگر به نام افراد مستحق، به جنگجویان این گروه توزیع میشود. از سوی دیگر، با همین بستهها، معاش داکتران و معلمان در سراسر کشور پرداخت میشود که خود کمکی بزرگ به خزانه رژیم طالبان است. سیگار یا اداره بازرس ویژه امریکا در امور بازسازی افغانستان، هم به سنای این کشور گفته است که ممکن است کمکهای آنها ناخواسته طالبان را تقویت کند. با این حال، برخی از تحلیلگران به این باورند که این کمکها طالبان را از لحاظ مالی به امریکا وابسته نگه میدارد و این وابستهگی آنها را بهنحوی به کنترل ایالات متحده درمیآورد؛ کشوری که متهم به طرح ایجاد طالبان در هماهنگی با انگلیس و پاکستان به هدف تامین امنیت خط لوله نفت و گاز آسیای میانه به آسیای جنوبی با دخالتهای شرکت نفت یونیکال است. حتا گفته میشود که در دوره اول طالبان، کریس تاکریت، یکی از مسوولان شرکت یونیکال، از دولت امریکا خواسته بود تا رژیم طالبان در افغانستان را به رسمیت بشناسد.
روسیه
این کشور طی 20 سال حضور امریکا در افغانستان، بهآرامی کار میکرد و در اوایل سروصدای زیادی نداشت؛ اما در واپسین سالهای جمهوریت، ارتباط خود با طالبان را آفتابی کرد، از رهبران این گروه در مسکو میزبانی نمود و به آنها تریبون داد. بحث فراهم کردن اسلحه برای طالبان توسط روسیه نیز مطرح است. باری جنرال جان نیکولسون، فرمانده نیروهای امریکا در افغانستان، در سال 2018 گفت، به آنها ثابت شده که روسیه برای طالبان سلاح فراهم میکند و آن را از مرز تاجیکستان بهصورت قاچاق وارد افغانستان کرده در اختیار این گروه قرار میدهد. وقتی مذاکرات دوحه جریان داشت، نیز مسکو از رهبران طالبان و برخی رهبران سیاسی مخالف با دولت اشرف غنی میزبانی کرد. پس از تسلط طالبان بر کشور، روسیه از معدود کشورهایی است که سفارت خود در کابل را باز نگه داشته و دیپلماتهای طالبان را پذیرفته است، هرچند پس از حمله داعش بر این سفارت و کشته شدن دو دیپلمات روسی، بهصورت موقت آن را بسته است. تلاشهای روسیه به این هدف است که طالبان را از کنترل امریکا دور نگه دارد. در دو دهه گذشته جمهوری اسلامی افغانستان از دسترس روسیه تا حد زیادی به دور بود، اما اکنون مسکو در صدد جبران است.
با توجه به ضرورت طالبان به حمایتهای سیاسی و مالی خارجی، این گروه نیز تلاش میکند تا میان دو ابرقدرت متخاصم (امریکا و روسیه) طوری رفتار کند که دل هیچکدام نرنجد. برای همین، هم به مسکو وعده میدهد که اجازه استفاده تروریستان از خاک افغانستان علیه روسیه و متحدان آن کشور را نمیدهد و هم وعده مشابهی به امریکا میدهد، هرچند به هیچیک عمل نمیکند. با این حال، روسیه به دلیل حمایتهایی که از طالبان کرده و به آنها تریبون داده، هنوز طوری وانمود میکند که سهمی در رژیم این گروه دارد و بابت آن احساس مالکیت میکند.
ایران
پس از سقوط جمهوریت، ایران نیز حضور دیپلماتیک خود در افغانستان را حفظ کرده، نمایندهگان طالبان را بهعنوان دیپلمات پذیرفته و سفارت افغانستان در تهران را به این گروه واگذار کرده است. همان وعده جلوگیری از استفاده خاک افغانستان برای حمله بر کشورهای دیگر، به ایران هم داده شده است.
جمهوری اسلامی ایران هم همیشه روابط ایران با طالبان را بستگی به رفتار آنان با مردم افغانستان میداند و بارها گفته است که سیاست کنونی ایران ارائه کمکهای همه جانبه به مردم افغانستان برای جلوگیری از بروز فاجعه انسانی است.
ایران می گوید: برای شناسایی طالبان هیچ تعجیلی نداریم و منتظر اقدامات عملی حاکمان امروز افغانستان درباره عمل به تعهدات ملی و بین المللی هستیم و لازم است همه کشورهای منطقه و جامعه جهانی برای جلوگیری از گسترش بحران در افغانستان با یکدیگر همکاری کنند.
پاکستان؛ مدعی اصلی
همسایه دیگر و مدعی اصلی حق مالکیت بر طالبان، پاکستان است. این کشور از طرح تا ایجاد و سپس تقویت طالبان و پس از فروپاشی «امارت اول» میزبانی از هزاران طالب و سپس تریبون دادن و حمایتهای دوامدار از این گروه تا برگشت دوباره به قدرت، درگیر مساله طالبان بوده و بنابراین خود را مالک اصلی این گروه میداند. در نخستین روزهای تسلط طالبان بر کابل که میان جناحهای مختلف این گروه بر سر قدرت نزاع پیش آمد، جنرال فیض حمید، رییس سازمان استخبارات ارتش پاکستان (ISI) به کابل سفر کرد و به توزیع چوکیها میان رهبران طالبان پرداخت. جنرال حمید در سنبله 1400 به کابل آمد، در هوتل سرینا اقامت گزید و با رهبران طالبان ملاقات کرد. او هدفش از این سفر را حل مساله عبور مهاجران از مرز دو کشور و حمایت فنی از میدانهای هوایی افغانستان زیر کنترل طالبان اعلام کرد، اما بر کسی پوشیده نیست که برای چنین ماموریتی رییس استخبارات را هیچ کشوری نمیفرستد. برای حل مسایلی مانند عبور مهاجران از مرز، وزارت خارجه مسوولیت و صلاحیت دارد، نه رییس ارتش. پس از آن نیز جنرال حمید سال گذشته به کابل آمد که در آن سفر روی توافق آتشبس با تحریک طالبان پاکستان با میزبانی گروه حقانی صحبت شد. به تاریخ 3 حوت 1401 نیز یک هیات نظامی به ریاست خواجه محمدآصف، وزیر دفاع و عضویت جنرال ندیم انجم، رییس سازمان استخبارات ارتش پاکستان، به کابل سفر کرد. هرچند در اعلامیهها بحثهای دیگری که اکثرا با پستهای رییس سازمان استخبارات و وزیر دفاع ربط چندان وثیقی هم ندارد، اعلام میشود، اما فرستادن هیات نظامی و استخباراتی به جای هیات دیپلماتیک، به معنای این است که این کشور هنوز حس مالکیت بر طالبان را حفظ کرده است و این گروه را به جای یک دولت، یک گروه شبهنظامی میداند که طرف صحبت آنها جنرالان ارتش و رییس سازمان استخبارات هستند.
هرچند اخیرا پاکستان به دلیل حضور پررنگ قطر و ارتباط آن کشور با طالبان، بهنحوی به حاشیه رانده شده، اما تلاش میکند به جهان بگوید که مساله طالبان و ارتباط با این گروه در غیبت صاحبان اصلی آن (پاکستان) قابل حل نیست. از سوی دیگر، ملاقات جنرالان پاکستانی با طالبان، عمدا صورت میگیرد تا این داعیه را تقویت کند که گروه طالبان دستنشانده و ساخته و پرداخته استخبارات و ارتش پاکستان است. به همین دلیل، وقتی یک هفته پیش امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، برای اشتراک در نشست سهجانبه با وزیران خارجه پاکستان و چین به اسلامآباد سفر کرد، با جنرال عاصم منیر، رییس ستاد ارتش پاکستان، نیز دیدار کرد. این دیدار احتمالا با خواست اسلامآباد صورت گرفت تا بار دیگر بر ارتباط ارتش و استخبارات پاکستان با گروه طالبان تاکید کند و به جهان نشان دهد که مسیر ارتباط با طالبان از راولپندی میگذرد، نه از دوحه. هرچند در آن زمان گفته شد که برگزاری این نشست، برای رساندن پیام نشست دوحه به طالبان صورت گرفته، اما دو روز پیش دولت قطر نیز هیاتی را به رهبری عبدالرحمان آلثانی، نخستوزیر و وزیر خارجه خود، به کابل و سپس قندهار فرستاد. دولت قطر و طالبان اعلام کردند که آلثانی پیامی از جانب امیر قطر به امیر طالبان دارد. برخی تحلیلگران هم گفتند که این سفر احتمالا برای رساندن پیام نشست دوحه به طالبان انجام شده است.
قطر؛ جایگزین احتمالی
قطر از سال 1392 تا کنون میزبان هیات سیاسی طالبان است. پس از سقوط طالبان در 1380، رهبران این گروه در پاکستان مخفی بودند، اما در سال 1392 با توافق دولت حامد کرزی، قطر از دفتر سیاسی این گروه در دوحه میزبانی کرد. علاوه بر آن نیز این کشور لطف بسیاری در حق طالبان کرده است، از جمله سهم دادن به رهبران این گروه در پروژههای پردرآمد ساخت ورزشگاههای فوتبال برای جام جهانی 2022٫ در روز افتتاح دفتر سیاسی طالبان در دوحه نیز شبکه الجزیره که از سوی دولت قطر تاسیس شده است، کنفرانس مطبوعاتی طالبان را پوشش زنده داد تا پیام آنها را به جهان و کشورهای منطقه برساند. در شرایطی که طالبان رسانه مهمی در اختیار نداشتند، این لطف کمی نبود. از آن به بعد حاکمان قطر طوری رفتار میکنند که گویا مسیر ارتباط با طالبان، از دوحه میگذرد؛ امری که پاکستان را ناراحت کرده است. بازی کردن چنین نقشی، به معنای گرفتن جای سنتی پاکستان در ارتباط با طالبان است. برای همین، وقتی رییس ستاد ارتش پاکستان با سرپرست وزارت خارجه طالبان ملاقات میکند، قطر هم هیاتی را به افغانستان میفرستد تا با رییسالوزرای این گروه دیدار کند. هرچند گفته میشد که نخستوزیر و رییس استخبارات قطر با ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان، نیز دیدار میکنند، اما آنها در قندهار فقط با ملا حسن آخوند دیدار کردند.
در ترکیب این هیات قطری، عبدالله الخلیفی، رییس استخبارات این کشور، نیز حضور داشت. آن روز ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، در توییتی نوشت که در ملاقات نخستوزیر قطر و هیات همراهش با رییسالوزرای طالبان در قندهار، روی «استحکام روابط و افزایش اعتماد» و همچنان کمکهای دولت قطر در بخشهای آموزشی، پزشکی و اقتصادی بحث شده است. واضح است که استحکام روابط و افزایش اعتماد یا چگونهگی کمکهای آموزشی و اقتصادی یا صحی، از ماموریتهای رییس استخبارات یک کشور نمیتواند باشد. برای پیگیری چنین مسایلی، آلثانی کفایت میکرد؛ کسی که هم وزیر خارجه است و هم نخستوزیر.
حضور رییس استخبارات قطر در ترکیب این هیات، میتواند در پاسخ به ملاقات امیرخان متقی با جنرال عاصم منیر باشد. قطر با فرستادن هیاتی با چنین ترکیبی، به پاکستان این پیام را مخابره میکند که دوران سلطه انحصاری راولپندی بر گروه طالبان سر آمده و اکنون فصل دیگری از راه رسیده است.
سلطه انحصاری پاکستان شکسته است؟
به نظر میرسد کشورهای متخاصمی مانند پاکستان و هند یا ایران، روسیه و چین از یک طرف و امریکا با متحدانش از طرف دیگر، تلاش میکنند طالبان را از کنترل طرف مقابل خارج کنند. این وضعیت، در کوتاهمدت به نفع طالبان است و این گروه میتواند بستههای دالر امریکا، آمدوشد دیپلماتیک روسیه و ایران، قراردادهای اقتصادی چین و لابیگریهای پاکستان و قطر را همزمان داشته باشد، اما در درازمدت به زیان این گروه تمام خواهد شد؛ زیرا آنها برای همیشه نمیتوانند با همه طرفها بازی کنند و همه را راضی نگه دارند. اصلیترین دلیل آن، غیرمتجانس بودن خواستهای این کشورها است. آنچه امریکا و متحدانش از طالبان میخواهند، با چیزی که ایران، روسیه، چین و پاکستان انتظار دارند، به جز تشکیل «حکومت همهشمول» دیگر حتا به هم نزدیک نیست. پاکستان هرچند متحد سنتی امریکا است، اما در رابطه به طالبان، دغدغهها و نگرانیهایش حتا با مال امریکا نزدیک هم نیست.
این سفرها و ملاقاتها، ادامه دعوا بر سر مالکیت طالبان است. اخیراً پاکستان خود را در قضایای افغانستان یک کشور حاشیهای میداند و برای اینکه به متن قضایا برگردد و از آن طریق منافع سیاسی و اقتصادی خود را فراهم کند، به گزینههای مختلفی رو آورده است. افشاگریهای حسن عباس، نویسنده کتاب «برگشت طالبان» در مورد روابط این گروه با نهادهای پاکستانی از جمله اداره استخبارات و ارتش و همچنان صحبتهای افراسیاب ختک، سناتور پیشین پاکستان، در مورد اینکه سیاستهای طالبان از اسلامآباد تعیین میشود، میتواند در همین راستا صورت گرفته باشد. هرچند ممکن سیاستمدارانی مانند ختک با افراد بر سر قدرت مخالفتهایی داشته باشند، اما وقتی پای منافع ملی این کشور به میان میآید، همه میتوانند در یک مسیر حرکت کنند.
از آنجایی که کشورها با نزدیک شدن به طالبان، برای طرفهای مقابل خود شاخوشانه نشان میدهند، جدال آرام بر سر مالکیت این گروه ادامه خواهد یافت. با این حال، قدر مسلم این است که دیگر انحصار پاکستان بر طالبان شکسته است و دوحه هم سلطه انحصاری بر این گروه ندارد.