• پنج شنبه, 01 قوس 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

سروده جدید سیده تکتم حسینی با موضوع مهاجرت

سروده جدید سیده تکتم حسینی با موضوع مهاجرت
<p style="text-align: justify;">سیده تکتم حسینی از شاعران جوان افغانستان است که به تازگی غزلی را در با حال و هوای مهاجرت سروده است.  <br /> سال‌هاست که درد مهاجرت و غریبی بسیاری از مهاجران افغانستانی را آزار داده است. در این بین بسیاری از هنرمندان مهاجر به شکل‌های مختلف این درد خود را به مخاطبان و جامعه نشان داده‌اند.<br /> سیده تکتم حسینی از شاعران مهاجر افغانستان در ایران است که گفتن از آیین، مذهب و شعرهای اجتماعی، از جمله محورهای سروده‌های اوست. حسینی در روزهای گذشته و بعد از حضور جمعی از مهاجران و همچنین محمدکاظم کاظمی در برنامه ماه عسل ماه مبارک رمضان، غزلی را با محوریت دردها و حال و هوای مهاجرت به نگارش در آورده است:<br /> <br /> با احترام به استاد محمد کاظم کاظمی<br /> <br /> شبی بی خبر، بی صدا، می‌روم<br /> از این شهر دیر آشنا می‌روم<br /> <br /> من و بار دردی که مانند کوه ...<br /> من و خاطراتی که سوهان روح ...<br /> <br /> من و آجر و کوره‌ی شعله‌ور<br /> من و پینه‌ی دست های پدر<br /> <br /> من و خون دل‌ها، من و دردها<br /> من و غیرت پوچ نامردها<br /> <br /> نه این سو مرا هیچ کس بیقرار<br /> نه آن سو مرا بخت چشم انتظار<br /> <br /> به شوق کدامین وطن سر کنم؟<br /> چه خاکی بیابم که بر سر کنم؟<br /> <br /> نه اینجایی‌ام من، نه آنجایی‌ام<br /> من از سرزمین های تنهایی‌ام<br /> <br /> گره خورده آوارگی مو به مو<br /> از اول به بخت چلیپایی‌ام<br /> <br /> ندارم پناهی به غیر از خیال<br /> پر از خواب و رویاست لالایی‌ام<br /> <br /> شکفتم اگر زندگی سخت بود<br /> من از نسل گل های صحرایی‌ام<br /> <br /> نگاهم پر از ابر بارانی است<br /> که سر رفته دیگر شکیبایی‌ام<br /> <br /> به هر در زدم بی سرانجام بود<br /> جواب سلام، آه، دشنام بود<br /> <br /> و زخم از خودی خورده‌ام بارها<br /> خدا را، خدا را، وطن دارها<br /> <br /> کم آوردم از کثرت غم، قبول<br /> به سختیّ آهن نبودم، قبول<br /> <br /> ببخشید اگر گریه ام با صداست<br /> اگر چادر خاکی ام نخ نماست<br /> <br /> ببخشید اگر درد نان داشتم<br /> اگر لای زخم استخوان داشتم<br /> <br /> از این مردگی پای پس می‌کشم<br /> ببخشید اگر که نفس می‌کشم<br /> <br /> نه در پشت سر هیچ سقفی پناه<br /> نه در پیش رو هیچ امیدی به راه<br /> <br /> من و دست سنگین دیوارها<br /> خدا را، خدا را، وطن دارها<br /> <br /> نه یادی، نه عشق کسی با من است<br /> که رفتن در آن سوی دل کندن است<br /> <br /> از این شهر دیر آشنا می‌روم<br /> نمی‌دانم اما کجا می‌روم ...</p>

  پربازدید ترین