• شنبه, 01 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

کانکور و طرح انسداد اجتماعی

ما از اول می دانستیم که کانکور سهمیه بندی خواهد شد. چون می دانستیم که قومیت در این جامعه افسار گسیختانده است و هر روز چون سک های شبگرد هار تر و گرسنه تر می شود. الیت های افسون زده ای جامعه ما نیز آنقدر مستغرق در تموجات منافع فردی شان هستند که نه تنها کوچکترین تمکینی در برابر وحدت استخوان شکسته و هویت چهل تکه مردم ما ندارند، بلکه هر روز سنگ ها را به ریسمان می بندند و سک ها را از بند رها می کنند.

قومیت پدیده بنیان بر افکن است، ملت ها را خیلی زود ابتر می کند. منافع الیت ها و دستگاه های ایدولوژی پرداز سیاست های ناکام چاشنی خوبی است برای اطفا ناپذیری و از توقف باز نگهداشتن این چرخه نفرین شده ای شیطانی.

ما صدای این اختاپوس مرگ آور را خیلی وقت ها پیش شنیده بودیم و احساس می کردیم که روزگاری پیکر به کوما رفته ای وحدت ملی ما در چنگال زهر آلود این اختاپوس منگنه خواهد شد. اختاپوس قومیت زمانی به جامعه ما چنگال و دندان نشان داد که طرح افغانستان نوین بر مبنای سهم و مصالح قومی در بن آلمان پی افکنده شد. رجحان پیدا کردن حامد کرزی بر ستار سیرت، سهمیه بندی چوکی ها و فرمولیزه کردن شاکله حکومتی بر اساس مفروضات تباری؛ جرقه های آغازینی بود برای به منجنیق کشیدن ذخیره های همگرایی ملی و مشروعیت بخشیدن بی شرمانه به وفا داری های قبیلوی در افغانستان.

متعاقبآ، چنیش مهره های قومی در لویه جرگه های اضطراری و قانون اساسی، آرایش تیم های انتخاباتی در سایه فیگور های قبیله، ظهور سمارق آسای احزاب عشیره ای، حاتم بخشی های القاب و عناوین، نامگذاری های جاده ها و اماکین عمومی، اختصاص دادن مدال ها و نماد های ملی، حراج گذاری تقویم ... بنام قهرمانان اسطوره ای و آشیل های نقد ناپذیر قبیله، موضع گیری های عریان و سم پاشی های فرزندان اوس و خزرج درپارلمان کشور و صد ها عملکرد اتنیک گرایانه دیگر، یکی پس از دیگری بر خشم اختاپوس قومیت و درماندگی وفاق ملی افزوده و اعتبار این فرضیه را به مرز یقین کشانیده است که کنشگران فعال جامعه ما فقط مأوای امنی در حجره تنگ قبیله جستجو می کنند و هیچ نیت مندی ای برای عبور از عصر قابیل و مهار کردن روح سرگردان قبیله در ناخود آگاه ذهن شان وجود ندارد.

سهمیه بندی کانکور بر اساس طرح و تیوری قبیله باورانه، نه یک امر تعجب آور و نه هم یک تافته جدا بافته از مناسبات گذشته جامعه ماست که بتوان با یک رویکرد تبارشناسانه و همزمانی به آن پرداخت. بلکه، این امر محصول مشترک وجدان بیمار جامعه ی ماست و همه ی ما در خلق و باز تولید آن به نحوی و با درجاتی سهیم هستیم. چون نظام ترجیحی و ژرفنای معرفت شناسانه ای ما بیش از اینکه متاثر از ارزش های ملی و همگانی باشد، بن مایه اش را از جذبه های فریبنده گروهی و تباری می گیرد، و اینجاست که نظام شخصیتی ما چه در سطح فردی و چه در سطح جامعه ای، از هم پذیری به سوی نفرت پراکنی و از همکاری و روا داری اجتماعی به سوی انسداد اجتماعی به صورت ماهوی تغییر جهت میدهد.

طرح سهمیه بندی کانکور بر اساس قومیت و نفوس هر ولایت، به صورت آشکار بازتاب دهنده تیوری انسداد اجتماعی است. ماهیت تیوری انسداد اجتماعی بر مبنای سد کردن و مسدود ساختن فرصت های زندگی از جانب یک گروه یا یک بخش جامعه برای یک یا چند گروه یا بخش های دیگری جامعه می باشد، و هدف از آن بیش از اینکه باز کردن فرصت برای خودش باشد، محدود کردن فرصت برای دیگران است. که این امر اوج رشک ورزی و ناروایی اجتماعی در یک جامعه می باشد که معمولآ در جوامعی مصداق عینی پیدا می کند که تعارضات تخدیر کننده قومی موجب کسوف وفاق ملی شده باشد.

اما در جامعه ما متوسل شدن به رویکرد انسداد اجتماعی به یک رویه غالب در بین کنشگران سیاسی ما و به ویژه در بین آنانی که معتقد به هژمونی قومی در سپهر زندگی باهمی هستند، مبدل شده است.

انگاره انسداد اجتماعی تنها در چهره طرح سهمیه بندی کانکور خودش را ظاهر نکرده است، بلکه قبلآ در عقبه طرح های ظالمانه تری چون: تغییر مسیر پروژه توتاپ، سهمیه بندی بورس های تحصیلی، حوزه بندی انتخابات غزنی، نا امن سازی شمال و مناطق مرکزی، پروژه ایشچی، تحرکات علیه افراد چون قیصاری، علیپور،شجاعی، نوید ... نیز چنین دیدگاهی مکنون بوده است.

بنابراین، این تصورهم بعید به نظر نمی رسید که روزی کانکور سهمیه بندی شود و آینده علم و دانایی به نفع دیدگاه های تنگ نظرانه قومی مصادره شود. وشا ید هم طرح های بمراتب ویران کننده تری نیز در راه باشد.

نظام سیاسی افغانستان، با تائید طرح خجالت آور سهمیه بندی کانکور، لا اقل مسئول سه افتضاح بزرگ خواهد بود:
1- استعداد کشی و بی حرمتی به شایسته سالاری.
2- مشروعیت بخشیدن به سیاست های قومی و بی حرمتی به وفاق جمعی.
3- بی حرمتی به اخلاق، اصول و خلوص علمی.

البته این تنها جفای نیست که نظام سیاسی افغانستان در در حق جامعه اکادمیک کشور روا داشته است، بلکه جفاهای به مراتب استخوان سوز تر و نابخشودنی تر دیگری نیز از سوی نظام انسداد گستر و قبیله محور جامعه ما وجدان جامعه علمی ما را زخم آلود کرده است. که مهم ترین آنها:
1- منع کردن دانشگاه ها از سیاست ورزی.
2- طرح متورم سازی دانشگاه ها و موسسات خصوصی.
3- پاس نکردن و یک دهه به گروگان گرفتن قانون تحصیلات عالی.

در اینجا مجال پرداختن به این سه مورد نیست، اگر فرصت دست داد در پست های آینده به این موضوعات خواهم پرداخت.
آنچه که در اخیر میخواهم بگویم اینکه، قومیت همچون آتشفشان خموشی در حال خزیدن است، این هشدار را باید جدی گرفت. اگر ارق قومی در جامعه فروکش نکند و اگرتعهدی نسبت به انجام کارهای هدفمندانه برای تحکیم پایه های وفاق اجتماعی در بین الیت های سیاسی و نخبگان فکری ما پدید نیاید، در کوتاه ترین زمان ممکن سرمایه های ارزشمند ملی و تاریخی ما را از دست خواهیم داد. انسداد اجتماعی فرزند ناخواسته اتنوسنتریزم است، مسدود کردن فرصت ها به روی همدیگر به معنای به زنجیر کشیدن تقدیر آینده همه ما خواهد بود. تضاد قومی منفور ترین پدیده ای دنیای مدرن است و امروزه یکی از شاخص ترین شاخص های توسعه نیافتگی فرهنگی بحساب می آید. این آتش در خانه بوده است که کاشانه بسوخت.

  پربازدید ترین