دختر افغانستانی که بر کرونا غلبه کرد؛ روایت بیمار کرونایی بهبود یافته
رفته رفته پاندومی کرونا تمام کشورها را درگیر کرده و اکنون که این گزارش را می نویسم بیش از 160 کشور جهان با این پاندومی خطرناک دست و پنجه نرم می کنند.
اخبار ضد و نقیض از گوشه و کنار جهان مخابره می شود و ذات آنارشی در روابط بین الملل خودش را کم کم نشان می دهد، هر کشوری به فکر خودش است، درون هر کشور هم هر شهری بدنبال بستن راههای ارتباطی با شهرهای دیگر است و در هر شهری منطقه ها مراقبتهای ویژه ای برای رفت و آمد تدوین کرده اند و در هر منطقه ای محله های مختلف برنامه های پیشگیرانه خود را روی دست دارند و در هر کوچه خانه به خانه قوانین سختگیرانه خانگی برای در امان ماندن از شر کرونا در اجراست.
خانم ز.جعفری یک تن از کسانی است که در حال حاضر پس از یک دوره سخت به سلامتی از مهلکه کرونا جان سالم به در برده است، آنچه می خوانید شرح حال و داستان روزهای کرونایی خانم جعفری، مهاجر افغانستانی مقیم تهران است.
جمعه 23 حوت/اسفندماه 98 ساعت 9:45 دقیقه
تمام کارهای مربوط به خانه تکانی را انجام داده بودم و آخرین مرحله، سرویسهای بهداشتی بود. دستمال، پودر، وایتکس و جرمگیر را حاضر کردم و شستشوی سرویسها را انجام دادم. وقتی کار تمام شد، احساس خستگی شدیدی داشتم اما پس از خوردن ناهار استراحت کردم تا خستگی از تنم بیرون برود.
شاید یکساعتی خوابیدم که باحس سرمای شدید بیدارشدم و احساس کردم یک کامیون از رویم رد شده و من درد وحشتناکی را در وجود حس می کردم!
با خودم گفتم درد بدنم بخاطر کار زیاد است، رفتم برای خودم چایی ریختم و نشستم به صحبت با خانواده، اما دیدم نه نمیشود و درد از حد معمول خیلی بیشتر است! گرگرفتگی، سردرد و سرگیجه را حس میکردم، تاجاییکه ساعت 9شب تمام بدنم درد داشت، کلیه ها بشدت درد می کرد و احساس خستگی و بیقراری شدید و شدیدتر می شد.
خودم را به اتاق رساندم و با اینکه به شوفاژ(مرکز گرمی) چسبیده بودم و دو پتو روی خودم انداخته بودم، اما لرز داشتم و با خیال اینکه از خستگی زیاد اینطور شده ام، با خوردن سه قرص ژلوفن خوابیدم.
صبح روز بعد که بیدارشدم اثرات مسکنهای دیشب کم شده بود، درد بدن و بیحالی همچنان ادامه داشت، به حدی که نمی توانستم از جایم تکان بخورم. مجددا استراحت کردم، حوالی ظهر آنقدر بیقرار شدم که دوباره به مسکن ها پناه بردم و دوباره خوابیدم.
عصر که بیدار شدم کمی بهتر بودم، آبی به دست و صورتم زدم و نشستم لیوان چایی خوردم. تا ساعت 8شب خوب بودم که کم کم درد مفاصل شروع شد، از مچ پا و انگشتان بگیر تا دست و کمر و گردن و تیرکشیدن های سر، درد سرم بی نهایت شدید بود، کلیه هاهم همینطور حالا از اسم غذا هم حالت تهوع میگرفتم، فقط پناه بردم به 3تا استومینوفن و مجدد پتوها را بر سر کشیدم که بخوابم و خوابم برد! اما چشمتان روز بد نبینه! از زور درد، گرگرفتگی و بیقراری، آن شب تا اذان صبح کابوس دیدم و هذیان گفتم، اما بعدش خوابم برد تاساعت11ظهر که بیدارشدم و بدون وقفه لباس پوشیدم تا بروم دکتر!
با ماسک و دستکش و تجهیزات روبروی دکتر
به هر ترتیبی که بود خودم را به دکتر رساندم، دکتر با شنیدن علائمم گفت نمیتوانیم بگوییم کروناست! چون به آنفولانزا نزدیکه، باید آزمایش بدی!
اکسیژن خونم را اندازه گرفت که 92_93نشان میداد که گفت راضی نیستم باید بالاترباشه! خلاصه با سرم وآمپول مسکن و شربت بنفشه منو راهی کرد، تزریق رو انجام دادم، دردم آرامترشد ولی حس کم شدن نفس و فشار در قفسه سینه نگرانم کرد، سریعا رفتم آزمایشگاه ولی مسئول آزمایشگاه جوری برخورد کرد و گفت برید بیرون این آزمایش اینجا انجام نمیشه! با خودم گفتم حق داره میترسه! آزمایشگاه دوم اما انجام دادن و گفتن فردا عصر بیا برای گرفتن نتیجه آزمایش.
برگشتم خانه مسکنها تا حدودی آرامم کرده بود ولی بی اشتهای مطلق داشتم! مجدد به تخت خواب پناه بردم و به خوابی عمیق رفت، دم غروب بیدارشدم با سردرد شدید، تلخی دهن، وجود چیزی توی گلویم را بخوبی حس می کردم، حالت تهوع، یقراری، دردکلیه ها و درد بدن آزارم میداد. نمیدانستم چکارکنم، فقط آب ولرم داشتم کنارم چون حتی چای و دمنوش هم نمیتوانستم بخورم و فقط آب ولرم مینوشیدم و اغلب توی اتاقم بودم.
به خانواده گفتم هرچیزی میاورید فقط پشت دربگذارید و بروید، من خودم برمیدارم.
بابیقراری و درد گذراندم تا فرداعصر، هم میخواستم زودتر جواب آزمایش را ببینم و از طرفی هم پایم پیش نمیرفت، ولی بلاخره رفتم و تا گرفتم پرسیدم منفیه دیگه؟
دکترآزمایشگاه نگاهی بهم انداخت وگفت: بله خانم منفیه کرونا ندارید!
باخاطرآسوده از نبود کرونا به خانه برگشتم ومنتظرشدم فردا صبح بروم پیش دکترم! اما دردها همچنان پابرجا و ادامه دار بود.
یاد گرفته بودم قرص مسکن بخوردم تا بتوانم درد را ساکت کنم و بخوابم.
سه شنبه صبح با درد ولی خوشحال از منفی شدن جواب آزمایشم برگشتم خانه، گفتم حالا که منفیه یک چیزی بپزم. با دستکش و ماسک نشستم به بولانی پختن، ولی یادم هست اینقدر کلافه درد بودم و بیقرار که همش با برادرم بحث میکردم.
نصف یک بولانی را خوردم اما بشدت حالت تهوع گرفتم و نتوانستم بشینم، دوباره دردها زیاد شد و رفتم زیر پتو و چون تب و لرز داشتم، خیس عرق بودم ولی نمیتوانستم از زیر پتو بیرون بیایم، کوچکترین بادی که بهم میرسید دردم را تا چند برابر افزایش میداد!
تمام شب با گرگرفتگی و بدن درد سپری شد، سرفه اضافه شده بود ولی تک و توک! نمیدانستم چیست، خلط و ترشح نداشت فقط سرفه های خشک! حس میکردم الان میمیرم چون تا حالا آن همه سردرگمی و کلافگی و درد را تجربه نکرده بودم و با اینکه دوستم پیام داد که تحمل کن و بخاطر آلودگیهای محیطی به دکتر مراجعه نکن! ولی چهارشنبه رفتم درمانگاه و گفتم دیگر تحمل ندارم! یادم هست دکتر با جدیت گفت خانم آزمایشتون منفیه، الانم ویروس داری، سرم بزن خوب میشی!
سرم و مسکنهای داخلش رو تزریق کردن، یادم هست آن شب باران میبارید و خیلی سرد بود، زیرسرم لرز کردم و زدم زیرگریه چون واقعا تحمل آن همه درد برایم سخت بود.
حالا سرفه ها شدیدتر شده بود و نفسم آنقدر تنگ بود که باید تندتند نفس میکشیدم و اگر کمی عمیقترمیکشیدم بشدت به سرفه می افتادم، سرفه های خشک لعنتی دردآور…
چهارشنبه شب با وجود حال نامساعدم رفتیم خرید تا دیگه از خانه بیرون نیاییم(البته با ماسک و دستکش) دوساعتی طول کشید ولی بلاخره برگشتیم خانه و من از شدت خستگی و بی حالی در تخت خواب افتادم.
پنج شنبه صبح که بیدارشدم کمی دردم کمتر بود، چیزی که بیشتر خودش را نشان می داد، بی اشتهایی، حالت تهوع، سردرد،سرفه های گاه و بی گاه و نفس تنگی خفیف بود! با چند نفرصحبت کردم، دیدم همگی میگویند مطمئن ترین روش تشخیص کرونا سی تی اسکن ریه هست! با خودم گفتم اگر تا شب بهترنشدم، حتما میروم برای سی تی اسکن ریه اقدام می کنم!
آخرین اقدام من خرید هفت سین بود، چون می دانستم بدلیل اینکه سال پیش مادربزرگ را از دست دادیم، احتمالا همگی دور سفره بغض می کنند، برای همین ماسک و دستکش پوشیدم و راهی شدم اما در کمتر از یکساعت برگشتم خانه. لرز و سرگیجه و تپش قلب و تنگی نفس امانم را بریده بود. حس میکردم الان میفتم، نفسم بشدت تنگ بود و کلافه شده بودم. هفت سین را چیده و نچیده، سبزی پلوی شب عید را نخورده بلند شدم و بسمت بیمارستان قمربنی هاشم (ع) راهی شدم.
ساعت حدود 10:30شب بود، از در که وارد شدم، دیدن آن تجهیزات، کادر درمانی با لباسهای مخصوص تشویش و نگرانی ام را بیشتر کرد. دکتر بیمارستان گفت شما سالمی نفست از من بهتره نیاز به سی تی اسکن نداری!
گفتم من تنگ شدن نفسم را میفهمم، از جمعه همش دارم با نفسگیری و حبس نفسم مقدارش رو میسنجم الان نمیتونم و به سرفه میفتم!
دست آخرگفت تومیترسی؟ گفتم ازچی؟ گفت کرونا! مرگ! گفتم ممکنه الان ازین در برم بیرون ماشین بزنه بهم و بمیرم ممکن هم هست چندسال زنده بمونم! گفت پس چرامیخوای تست کرونابدی؟ گفتم دکترجان! من معلول دارم در خانه! من سالمند دارم من نگران خانواده ام هستم، باید بدانم چه خبر است! اینجا هم جناب دکتر لطف کردند و با گفتن اینکه پولت را توی جوب میریزی، برایم سی تی اسکن نوشتند.
برای انجام سی تی اسکن وارد محل مربوط شدم، فضای آنجا با اینکه برای پرستاران و کادر درمان کاملا امن بود، اما بیماران بدون ماسک و دستکش یا اصول اولیه آنجا بودند.روی تخت سی تی اسکن که خوابیدم، با خودم گفتم خدایا اگر کرونا نداشتم هم اینجا گرفتم!
بعد از کمی انتظار، جواب سی تی اسکن را بردم پیش دکتر!
دکتر پس از بررسی جواب سی تی اسکن گفت شمامتاهلید؟
گفتم خیر! گفت خدا را شکر، گفتم چطور؟
گفت: ریه شما درگیرشده و کرونا مثبت هستید!
انگار آب سردی بر بدنم ریخت، شوکه شده بودم، بیحال شدم و حس بدی پیدا کردم.
گفتم دکتر! پس شما چرا آنقدر مطمئن اصرارداشتید که من سالمم؟؟؟
گفت چون کرونا بدن درد نداره! گفتم من علائم زیادی دارم! تنگی نفس و سرفه های خشک را دو روز است که تحمل می کنم!
گفت بهرحال کرونا مثبت هستید، قرنطینه خانگی، مایعات گرم واسپند و عنبرنساردود کنید و با کسی درارتباط نباشید! دوتا قرص هم برایم نوشت که هر 12ساعت بخورم.
آن شب میخندیدم و پرانرژی بودم، حتی پرستارها می پرسیدن تو کرونامثبتی پس چرامیخندی؟
گفتم کرونا دارم، قوی هستم و با چند روز قرنطینه و رعایت اصول بهبود پیدا میکنم!
این نکته را هم بگویم که من با دوستم و مادرش برای سی تی اسکن رفتیم، من با چند علائم، مادر دوستم بدون هیچگونه علائم، اما هر دو کرونامثبت شدیم!
شکر که دوستم منفی شد! میخواهم بگویم در هر آدمی علائم متفاوته! رفتیم داروخانه برای گرفتن داروها اما گفتن هرجایی نداره! به خونه زنگ زدم و اطلاع دادم کرونامثبتم ولی باورشان نشد!
ساعت 00:55 رسیدم خانه، یک دنیا فکر توی سرم بود! با کی گشتی؟ از کی گرفتی؟ به کی انتقال دادی؟
این اواخرزیاد با کسی درارتباط نبودم بخاطر بیماری و دردهایی که داشتم اغلب خانه بودم، اگر هم بیرون بودم حسابی مراعات کردم، اما خانواده ام چه!!!!! نکند به آنها انتقال داده باشم؟ استرس و ترس اینکه به آنها انتقال داده باشم حالم را بد کرد، آنشب تا صبح گریه کردم!
نمیدانم کِی خوابم برد ولی با زنگ گوشی بیدارشدم، پدرم بود و میخواست مطمئن شود که دیشب جدی گفتم یا نه! سرفه داشتم و سوزش و درد سینه م بیشترشده بود! بوی غذا اگر به مشامم می خورد، حالت تهوع می گرفتم، این حالت خیلی آزار دهنده بود! برای اینکه بتوانم دارو بخورم، از روی اجبار یک لقمه نان و مقداری دمنوش می خوردم، آن هم با چشمان بسته!
داروها را خوردم، نمیدانم چرا این قرص اینقدر تلخ بود! هرچی آب میخوردم بازم طعم بدش تو دهانم بود! تاشب سرفه ها بیشتر و متعاقبا درد و سوزش سینه هم بیشتر شد!
هشتمین روز بیماری و اولین روز قطعی شدن کرونا دروجودِ من!
میل به هیچی نداشتم، جمعه با یک بار تب ولرز، ضعف، حالت تهوع، سرفه های خشک، درد و سوزش سینه و سرگیجه هایی که جدید بود گذشت، بدون اینکه بتوانم لب به غذائی بزنم!
شنبه صبح با یک ماسک ساده و یک ماسک فیلتردار و دوجفت دستکش راه افتادم بسمت بیمارستان ابن سینا، پذیرش شدم و دکتر تا سی تی اسکن را دید، گفت کرونامثبت هستید برید برای انجام تست!
تقریبا نیم ساعتی طول کشید و من سعی داشتم به دور از بقیه آدمهای آنجا بایستم؛ حالا تپش قلب بود که آمد به سراغم، سرفه هایم شدید شد و گلو و دهنم خشک!
این بین متوجه شدم قرار است مخاط گلو و بینی من را برای نمونه برداری بگیرند ومبلغ هزینه هم 500هزارتومان بود!
پرستاری که پذیرشم کرد دستکش و ماسک نداشت، اما وقتی برای گرفتن نمونه آماده شد، کلاه پوشید 2تا ماسک، 2جفت دستکش و لباس و نقاب مخصوص پوشید و گفت خانم جعفری بریم و من رفتم دنبالش، نمونه گرفت و گفت برو خانه تا باهات تماس بگیریم!
برگشتم خانه اولین کاری که کردم یک لیوان دمنوش آویشن خوردم تا گلو و سینه ام تر و گرم شود، بلکه دردش کمتر شود.
بُخورآب همراه با اکالیپتوس گرفتم، حس میکردم سینه ام سبک شده، دمنوش و آبجوش استفاده میکردم و شب راحتتر می خوابیدم.
یکشنبه بود که متخصص به خانه آمد و مرا معاینه کرد. گفت ریه ات درگیر شده و نمیتوانیم منتظر جواب نمونه باشیم؛ باید درمانت هر چه زودتر شروع شود!
چند قرص برایم نوشت و یک قرص جوشان که بخورمش و نیم ساعت بعدش بُخور بگیرم و نیم ساعت بعدش سرفه کنم تاخلط دفع کنم! فشارم روی 8 بود و این یعنی با ضعف کلی همراه بودم.
بعد رفتن دکتر رفتیم داروها را گرفتیم، تزریقات را انجام دادم، آمدم خانه حس سبکی داشتم و شب راحت خوابیدم، دوشنبه نفسم راحت تر بود، سرفه ها خیلی کم شدن و فقط تاشب 2بار تب و لرزکرد، اما عصر یک پیاله عدسی خوردم و دمنوشها و بُخور ادامه داشت.
سه شنبه و روز دوازدهم بیماری و روز پنجم قطعی شدن کرونا، حال عمومی خوبی دارم فقط بیحالی و سرگیجه دارم، بی اشتهایی کماکان هست و حالت تهوع هم گاهی می آید. میدانم که از منابع مختلف خبرهای مختلفی در رابطه با کرونا میشنوید، اما من اینجا فقط و فقط تجربیات شخصی خودم ازین بیماری را نوشتم و لاغیر! شاید کمکی به کسی شود.
نکته دیگری که فکر می کنم بسیار حائز اهمیت است، درمان کروناست، به نظر من که در حال حاضر دوران نقاهت را می گذرانم، هیچ دارویی به اندازه امید نمی تواند کرونا را درمان کند، من با تمام سختیهایی که کشیدم سعی داشتم روحیه ام را نبازم و طاقب بیاورم و الحمدلله حالا روز به روز بهتر می شوم و امیدوارم هیچ یک از شما دچار این ویروس نشوید. رعایت نکات ایمنی و دستورات پزشکی بهترین گزینه برای همه ماست، قابل یاد آوری است که من هیچ رفتار بدی از کادرهای درمانی بخاطر مهاجر بودنم ندیدم.
یادآوری: یادم رفت هزینه های درمان را بگویم. چون دوستان زیاد پرسیدن که آیا هزینه هایی برای درمان پرداخت کردم یا نه. برای همین لیستی از هزینه کردهایم را اینجا می نویسم :
ویزیت دکتر: 28 هزار تومان
آزمایش اولیه: 53 هزار و 500 تومان
ویزیت بیمارستان: 41 هزار تومان
سی تی اسکن ریه: 197 هزار تومان
دو تا قرص: 49 هزار تومان
ویزیت بیمارستان: 41 هزار تومان
نمونه برداری: 500 هزار تومان
ویزیت بیمارستان: 41 هزار تومان
داروها(دومرحله): 69 هزار تومان+57 هزار تومان