• جمعه, 31 حمل 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

امامت، مهدویت و اجتهاد از دید اهل سنت! حکمتیار در شناخت مذاهب جاهل است!

امامت، مهدویت و اجتهاد از دید اهل سنت! حکمتیار در شناخت مذاهب جاهل است!

گلبدین حکمتیار، پس از صحبت های اقای سرور دانش در بامیان که گفت: امارت طالبان همانند  امارت عده کوچکی به نام سدوزایی ها و محمد زایی ها  که 230 سال بر مردم حکومت و ستم کردند می باشد و امارت طالبان مبتنی بر همان ارزش های استبدادی است، حکمتیار عصبانی شده و در مصاحبه با تلویزیون ملی، دانش را به توهین تاریخ سازان افغانستان متهم کرد حکمتیار گفت: آنان شخصیت هایی بوده اند که از افغانستان تا دهلی و اصفهان حکومت کردند که این ادعا از نظر تاریخی، ناقص و ابتر است و مذهب دانش (مذهب شیعه) را چنین توهین نمود که این مذهب، خلافت پیامبر را موروثی دانسته و در این مذهب امامت ازیکی به دیگری منتقل می شود و وجود امام مهدی را انکار کرد. پس از اهانت گلبدین حکمتیار به مذهب شیعه، این جانب طی نوشته ای گفتم که حکمتیار بسیار دروغ می گوید و از جمله دروغ آشکار ایشان در مورد ادعای اسیر بودن وی در ایران بود که در شمال تهران به شکل شاهانه، خودش همراه عائله خود زندگی می کرد و حالا که خود را اسیر می خواند، احتمالاً برای دلخوشی برخی از کشور های دیگر باشد که بد ترین مقطع زندگی خود را در ایران می داند. من در مطلبی که در پاسخ به حکمتیار نوشته بودم، گفتم: بحث در مورد مذهب و دوازده امام فرصت بیشتر می خواهد و از گلبدین دعوت کردم که در یک مناطره تلویزیونی با بنده رو در رو مناظره کند «تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد» اما صدایی از حکمتیار بر نخاست و ثابت نمود که چیزی در چنته ندارد. لذا از همین دریچه به اتهامات حکمتیار پاسخ می گویم.  در پاسخ حکمتیار با حفظ احترام به عقائد برادران اهل سنت که احترام به آن امام ها دارند اما آنها را معصوم یا خلیفه پیغمبر نمی دانند اصافه کنم که اینگونه اختلافات در عقائد نه تنها مذموم نیست بلکه موجب رشد و بالندگی در فهم امور دینی خواهد شد و ما تنها با حکمتیار بحث داریم و بردران اهل سنت و مذهب آنها را احترام میکنیم. حکمتیار خود را اسلام شناس و مفسر قرآن می داند. اما بنده اعتقاد دارم که حکمتیار حتی مذهب محترم حنفی را نیز به خوبی نمی داند چه رسد به تغسیر قرآن و مذهب جعفری. در موروثی بودن امامت در جواب حکمتیار باید گفت: شیعیان معتقدند که امامت موروثی نیست بعد از پیامبر، دوازده امام خلیفه آن حضرت هستند و بعد از دوازده امام، سلسله امامت منقطع می گردد و اداره امور، به دست علماء و صلحاء می افتد. اگر شیعیان امامت را موروثی می دانستند، باید تا امروز سلسله امامت ادامه می یافت که نیافته و باید مثل مذهب اسماعیلیه می بود که امامت را از اسماعیل فرند امام صادق (ع) شروع کرده اند و تاکنون ادامه داده اند و امام حاضر شان «کریم آقا خان» امام چهل و نهم شان می باشد.       

اما اینکه شیعیان به 12 امام قائل هستند، مستند به احادیثی است که از طریق شیعه و سنی روایت شده است. ما حدیث دوازده امام و خلیفه را بعد از رحلت پیامبر (ص) تنها از کتب روایی اهل روایت می کنیم. احادیثی که درباره جانشینان پیامبر (ص) وارد شده و عدد خلفای بعد از رسول خدا را دوازده تن معرفی می‌کند، این احادیث چه از نظر تعداد و چه از حیث محتوا از کثرت و تنوع فراوانی برخوردار است، به گونه‌ ای که بحث مبسوط درباره آنها در این مجال نمی‌گنجد. در این فرصت تنها بحث کوتاه و فشرده ‌ای در این‌باره ارائه می‌دهیم، بنابراین ناچاریم در هر بخشی از بحث به ذکر نمونه‌ هایی اکتفا کنیم. اکنون نظری به منابع اهل‌سنت افکنده و به بررسی و نقد احادیث مورد نظر می‌پردازیم نخستین حدیث را از صحیح بخاری که به اعتقاد مسلمانان اهل سنت، بعد از قرآن معتبر ترین کتاب است نقل می کنیم:

1ـ  محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود از طریق جابر بن سمره از رسول خدا (ص) نقل می‌کند که فرمود: «یکون اثنی عشر امیراً، فقال کلمة لم اسمعها فقال ابی انه قال: کلهم من قریش». جابر بن سمره روایت کرده که رسول خدا فرمود: [پس از من] دوازده امیر خواهند بود. سپس پیامبر سخنی فرمود که آن را نشنیدم. پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنان از قریش‌اند. [صحیح بخاری، ج 8، متن عربی، ص 127].    

2ـ همچنین  مسلم نیز در صحیح خود (صحیح مسلم) که هم طراز صحیح بخاری است، از طریق جابر بن سمره از رسول خدا (ص) نقل می‌کند:
1-«لایزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفة، کلهم من قریش». به همان معنای قبلی.
2-  عن حصین عن جابر بن سمرة قال دخلت مع أبی على النبی صلى الله علیه وسلم فسمعته یقول«إن هذا الامر لا ینقضی حتى یمضى فیهم اثنا عشر خلیفة قال ثم تکلم بکلام خفى علىَّ قال فقلت لأبی ما قال قال کلهم من قریش». به همان معنای قبلی.

3-  حدثنا ابن أبی عمر حدثنا سفیان عن عبد الملک بن عمیر عن جابر بن سمرة قال سمعت النبی صلى الله علیه وسلم یقول «لا یزال امر الناس ماضیا ما ولیهم اثنا عشر رجلا ثم تکلم النبی صلى الله علیه وسلم بکلمة خفیت علىَّ فسألت أبى ماذا قال رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال کلهم من قریش». به همان معنای قبلی با تفاوت اندکی در الفاظ.

4-  حدثنا هداب بن خالد الأزدی حدثنا حماد بن سلمة عن سماک بن حرب قال سمعت جابر بن سمرة یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول «لا یزال الاسلام عزیزا إلى اثنى عشر خلیفة ثم قال کلمة لم أفهمها فقلت لأبی ما قال فقال کلهم من قریش». به همان معنای قبلی.

5- حدثنا أبو بکر بن أبی شیبة حدثنا أبو معاویة عن داود عن الشعبی عن جابر بن سمرة قال قال النبی صلى الله علیه وسلم «لا یزال هذا الامر عزیزا إلى اثنى عشر خلیفة قال ثم تکلم بشئ لم افهمه فقلت لأبی ما قال فقال کلهم من قریش». به همان معنای قبلی. [مسلم قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، کتاب الامارة متن عربی، ج 6، ص 3].

ترجمه روایات: از جابر ابن سمره روایت شده است: اسلام عزیز است تا 12 خلیفه بعد از من بیایند. در روایت دگر به همین مضمون آمده و جابر بن سمره گفت: پیامبر در آخر چیزی گفت که من نفهمیدم و از پدرم پرسید که رسول خدا چه گفت؟ پدرم گفت که رسول خدا فرمود آن دوازده جانشین همه از قریش هستند و این پنج حدیث در معنا یکسانند مگر اینکه از طرف مختلف روایت شده است. پنج حدیثی که را پشت سر هم ذکر کردیم، به همین ترتیب و پی در پی در صحیح مسلم آمده است،     

3 ـ ترمذی در سنن خود از رسول خدا (ص) نقل می‌کند: «یکون من بعدی اثنا عشر امیراً، کلهم من قریش. [محمد ترمذی، سنن ترمذی، کتاب فتن، حدیث 1، ج 4، ص 71]. به همان معنای قبلی.

عن حصین عن جابر بن سمرة قال دخلت مع أبی على النبی صلى الله علیه وسلم فسمعته یقول إن هذا الامر لا ینقضی حتى یمضى فیهم اثنا عشر خلیفة قال ثم تکلم بکلام خفى علىَّ قال فقلت لأبی ما قال قال کلهم من قریش». به همان معنای قبلی.

4- حدثنا ابن أبی عمر حدثنا سفیان عن عبد الملک بن عمیر عن جابر بن سمرة قال سمعت النبی صلى الله علیه وسلم یقول «لا یزال امر الناس ماضیا ماولیهم اثنا عشر رجلا ثم تکلم النبی صلى الله علیه وسلم بکلمة خفیت على فسألت أبى ماذا قال رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال کلهم من قریش». به همان معنای قبلی.

5-  حدثنا هداب بن خالد الأزدی حدثنا حماد بن سلمة عن سماک بن حرب قال سمعت جابر بن سمرة یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول «لا یزال الاسلام عزیزا إلى اثنى عشر خلیفة ثم قال کلمة لم أفهمها فقلت لأبی ما قال فقال کلهم من قریش». به همان معنای قبلی.

6- حدثنا أبو بکر بن أبی شیبة حدثنا أبو معاویة عن داود عن الشعبی عن جابر بن سمرة قال قال النبی صلى الله علیه وسلم «لا یزال هذا الامر عزیزا إلى اثنى عشر خلیفة قال ثم تکلم بشئ لم افهمه فقلت لأبی ما قال فقال کلهم من قریش». به همان معنا که قبلاً ذکر کردیم.  [سنن ترمذی، ج 4، حدیث 1، ص 71].

7-  حافظ ابو داود سجستان در سنن خود از جابر بن سمره نقل می‌کند که گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم می‌فرمود:‌ «لایزال هذا الدین قائماً حتی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم تجتمع علیه الامة. فسمعت کلاماً من النبی (صلی الله علیه واله) لم افهمه، قلت لاَبی ما یقول؟ قال: کلهم من قریش. جابر بن سمره گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: همچنین این دین قائم است تا اینکه بر شما دوازده خلیفه جانشین من باشند و امت بر آنها اجتماع کنند آخرِ کلام پیامبر را نفهیدم و از پدرم سوال کردم که گفت: همه از قریش اند. [ابو داود سجستانی، سنن ابی داود، کتاب المهدی، حدیث 1، ج 4، ص 106].

همین حدیث را با تفاوت اندک و معنای واحد، جلال الدین سیوطی در تاریخ خلفاء ص 15 و ابوبکر بیهقی در کتاب دلائل النبوة ج 6، ص 519 و احمد بن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری ج 13،‌ ص 212؛ و احمد بن حنبل در مسند احمد بن حنبل، ج 3 ص 515 و بسیاری از کتب روایی اهل سنت روایت کرده اند که ذکر همه آنها طولانی و خسته کن می گردد.

حال از جناب حکمتیار می پرسیم که کتاب های مذکور به ویژه صحیح بحاری و صحیح مسلم را قبول دارد یا نه؟ او ناچار بگوید که : بلی قبول دارم. آنگاه سوال می کنیم که حدیث دوازه امیر یا خلیفه را چگونه توجیه می کنید؟ مراد از آن دوازده شخص، چه کسانی می باشند که بعد از پیامبر امیر و خلیفه باید باشند؟ فکر نمی کنم حکمتیار این مشکله را بتواند حل کند، جناب حکمتیار ! پیش از تو کسانی چون خودت که منکر ائمه بودند، کوشش کردند که آن حدیث را توجیه کنند و چهار خلیفه راشدین را با معاویه و یزید و مروان ابن حکم و برخی دیگر از سلاطین اموی ذکر کردند اما موفق نشدند. زیرا به اعتقاد معْظم علمای اهل سنت، بنی امیه خلافت را به سلطنت تبدیل کردند. آنهم سلطنت جابره. سلاطین ظالم نمی توانند جانشین پیامبر باشند وای اگر تو یزید را هم خلیفه رسول خدا بدانی. اما شیعیان از این احادیث توجیه شفاف دارند و می گویند آن دوازده امیر یا خلیفه همان دوازده امام است که شیعیان قبول دارند.

جناب حکتیار چرا مطالعه نمی کنی تا حد اقل مذهب معتدل و عقل گرا و اهل تسامح امام ابو حنیفه (رح) را درک کنی و تفنگ گرفته مردم را نکشی. چقدر کابل را به توپ و موشک بستی و آنگاه ظاهرا در مصاحبه کاکتوس یک سال یا پیشتر گفتی که من هیچ موشکی در کابل شلیک نکردم و چون حکومت ربانی ما را بسیار بمباران نمود، من هم دستور دادم تنها دو سه راکت ارگ را بزنند. آیا مردم را احمق می دانی و فکر می کنی مردم این دروغ بزرگ تو را قبول می کنند؟ آنهایی که در کابل بودند و به چشم خود دیدند. این کشتار بی رحمانه نه در مذهب حنفی و نه در مذاهب دیگر اسلامی و ادیان و مذاهب غیر اسلامی درست است. اینک خودت می دانی که مردم، جنابعای را چه لقب داده اند. یقین دارم یک کتاب اعتقادی شیعه را نخوانده به اصطلاح عوام بی خلطه فیر می کنی.

آیا پیامبر (ص) قوم گرایی کرد؟
اگر پیامبر اسلام دوازده نفر را بعد از خود خلیفه اعلام کرد، به این جهت نبوده علی که (ع) داماد او و پسر عمویش بود، بلکه به دلیل فضائلی که علی داشت، او را در ردیف 12 امام خلیفه خود دانست. علی عالم ترین، شجاع ترین، مومن ترین، جان فدا ترین در میان مسلمانان بود. در کتب روایی اهل سنت، فضایل زیادی در باره علی نقل شده است. در ارتباط با جایگاه و فضائل علی (ع) در کتب اهل سنت و علمای حدیث آنان، مطالب زیادی رسیده است نمی توان همه را متذکر شد بلکه ازباب نمونه ذکر می کنیم که در صحیح مسلم آمده است: قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لعلى «أنت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبی بعدی». رسول خدا به علی گفت: تو نزد من به منزله هارون در نزد موسی هستی تنها اینکه بعد از من پیامبری نیست و هارون همراه موسی پیامبر بود. [صحیح مسلم، ج 7، متن عربی، ص 120].

همچنین رسول خدا در روز خیبر گفت: «لأعطین هذه الرایة رجلا یحب الله ورسوله یفتح الله على یدیه قال عمر بن الخطاب ما أحببت الامارة الا یومئذ قال فتساورت لها رجاء ان ادعى لها قال فدعا رسول الله صلى الله علیه وسلم علی بن أبی طالب فأعطاه إیاها وقال امش ولا تلتفت حتى یفتح الله علیک». پرچم را به کسی بدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خیبر به دو دست او فتح می شود. عمر بن خطاب گفت: من امارت لشکر را دوست نداشتم مگر در آن روز و انتظار می کشیدم و امید داشتم که من خوانده شوم عمر گفت: پس پیامبر خدا علی را  خواست و پرچم را به او داد و گفت برو و توقف مکن تا خداوند خیبر را توسط فتح کند. [صحیح مسلم، متن عربی، ج 7، ص 122].  

از احمد بن حنبل نقل می شود. او زعیم حنابله است و حنابله به او نظر و توجه خاصی دارند؛ احمدبن حنبل در خصوص این مسئله می گوید: «لم یرد فی حق أحد من الصحابة بالأسانید الجیاد أکثر ما جاء فی علی (ع)، فتح الباری،ج 7 ص 57]. آن مقدار که روایت های صحیح و درست در فضایل علی (ع) داریم در فضایل احدی از صحابه نداریم. این مطلب را فتح الباری و سیر اعلام النبلاء در قسمت خلفا از احمد بن حنبل نقل می کنند، البته اختصاص به احمد هم ندارد بلکه نسائی و اسماعیل قاضی و دیگران هم این مطلب را نقل کرده اند. فضائل علی (ع) انقدر در کتب اهل سنت زیاد است که نقل آن در اینجا غیر ممکن است.

اگر پیامبر (ص) علی (ع) را به جانشینی خود تعیین می کند نه جهت قرابت بلکه به دلیل فضل و برجستگی های است که ایشان دارد. و همچنین حسنین که در کتاب های روایی اهل سنت حدیثی از پیامبر (ص) آمده است: «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت اند و همچنین سائر ائمه در زمان خود، اعلم، افقه و پرهیزگاران روزگاران خود بوده اند. آنها بدون شک شایستگی خلافت رسول خدا را داشتند اما حوادث طوری اتفاق افتاد که آنان جز علی (ع) به خلافت نرسیدند.

امام مهدی و انکار حکمتیار
جناب گلبدین حکمتیار، علاوه بر توهین به مذهب شیعه اثناعشری، امام مهدی یا امام زمان را نیز منکر گردید. البته این نظر از آقای حکمتیار غیر منتظره نبود. زیرا او کینه عمیق با مذهب تشیع و شیعیان دارد. حکمتیار نه تنها کتاب های روایی شیعه را نخوانده که از کتب روایی اهل سنت نیز بی خبر است. از لحن انکار گلبدین چنین دانسته می گردد که اعتقاد به مهدویت، از بدعت های شیعیان است در حالی که اعتقاد به ظهور مهدی موعود از مسلمات عقیده مسمانان اعم از شیعه و سنی می باشد. حدیث مهدی موعود به طور متواتر در کتب روایی اهل سنت وجود دارد. اهل سنت نیز مثل شیعیان معتقد است که امام مهدی از فرزندان علی و فاطمه است که هر زمانی خداوند بخواهد ظهور می کند. فریقین این حدیث را روایت کرده اند که «یملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملأت ظلماً و جوراً» امام مهدی، زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از اینکه پر از ظلم و جور شده باشد. نهایت اینکه برخی از علمای اهل سنت می گویند که امام مهدی هنوز متولد نشده و هر وقت اراده خدا باشد، تولد خواهد یافت اما عده ای زیادی از راویان اهل سنت روایت کرده اند: که او در سال 255 متولد و بعد غائب شده است که به چند حدیث از کتب اهل سنت اشاره می شود:

1-  ابوسالم کمال الدّین محمّد بن طلحة بن محمّد بن الحسن شافعی» متوفّای 652 هجری درکتاب «مطالب السّؤول فی مناقب آل الرّسول» چنانچه از نامش پیدا است در مناقب ائمه 12 گانه شیعه مطالبی دارد. او نیز آل پیامبر (ع) را منحصر در 12 امام شیعه می داند (دقّت شود)  در باب دوازدهم آن که درباره امام دوازدهم (ع) است چنین می نویسد: «الباب الثانی عشر فی ابی القاسم محمّد بن الحسن الخالص بن علی المتوکّل ابن القانع (یکی از القاب امام جواد (ع) ابن علی الرّضا ابن موسی الکاظم ابن جعفر الصّادق ابن محمّد الباقر ابن علی زین العابدین ابن الحسین الزّکی ابن علیّ المرتضی امیرالمؤمنین ابن ابی طالب، المهدی، الحجّة، الخلف الصّالح، المنتظَر (ع) و رحمة اللَّه و برکاته». چنانچه ملاحظه می فرمائید او اسامی 12امام را تقریباً با همان القابی که نزد شیعه مشهورند معرّفی می کند . معلوم می شود که آنان همیشه با این القاب شناخته می شدند . او پس از تعریف از امام عصر(عجّ) می نویسد: «امّا نسبه اباً و امّاً فابوه الحسن الخالص ابن... تا آخر اسامی که دیگر تکرار نمی کنیم.) و امّه امّ ولد تسمّی صقیل (صحیح آن صیقل است) و قیل حکیمه (البته حکیمه خاتون عمّه امام حسن عسکری (ع) بوده که هنگام تولّد حضرت ولی عصر (ع) در آنجا حضور داشت) و قیل غیر ذلک و امّا اسمه فمحمّد و کنیته ابوالقاسم و لقبه الحجّة و الخلف الصّالح و قیل المنتظَر». خلاصه معنای این فراز چنین است: پدرش امام حسن عسکری (ع) و مادرش صیقل یا حکیمه یا غیر آن و اسمش محمّد و کنیه اش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح بوده و منتظَر هم گفته اند. او همچون بسیاری از دانشمندان اهل سنّت، امام زمان (ع) را فرزند امام حسن عسکری (ع) دانسته و کنیه و لقب او را همچون شیعیان بیان کرده است .

2 - «سبط ابن جوزی» متوفّای 654 هجری در کتاب تذکرة الخواص، معروف به: «تذکرة خواصّ الامّة فی خصائص الائمّة (ع)» در فصل مربوط به امام زمان (ع) تحت عنوان: «فصل فی ذکر الحجّة المهدی» چنین می نویسد: «هو محمّد بن الحسن بن علی المتوکّل ابن القانع (یکی از القاب امام جواد (ع) ابن علی الرّضا ابن موسی الکاظم ابن جعفر الصّادق ابن محمّد الباقر ابن علی زین العابدین ابن الحسین الزّکی ابن علیّ المرتضی امیرالمؤمنین ابن ابب طالب، المهدی، الحجّة، الخلف الصّالح، المنتظَر (ع) و رحمة اللَّه و برکاته» کنیته ابوعبداللَّه و ابوالقاسم و هو الخلف الحجّة صاحب الزّمان، القائم و المنتظَر و التّالی و هو آخر الائمّة». او در ابتدا اسامی دوازده امام (ع) را به ترتیب نقل کرده و پس از آن کنیه ها والقاب حضرت مهدی (ع) را ذکر می کند و می گوید که او آخرین امام ها است. آنگاه این حدیث را با سندش از ابن عمر نقل می کند که پیامبر ( ص ) فرمود: «یخرج فب آخر الزّمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته ککنیتی یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً فذالک هو المهدی»؛ یعنی: در آخرالزّمان مردی از فرزندانم خروج می کند که اسمش مانند اسم من و کنیه اش مانند کنیه من است. زمین را پر از عدل می کند همانگونه که پر از ستم شد و او همان مهدی است و خود این را حدیثی مشهور می داند. سپس چند روایت دیگر نقل کرده و درباره رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت مثال هائی از معمّرین و دراز عمرهای تاریخ آورده و پس از نقل شعری در مدح ائمّه (ع) می نویسد: «قلت: و من شروط الامام ان یکون معصوماً لئلاّ یقع فی الخطأ و لانّهم حجج اللَّه علی عباده و من شرط الحجّة العصمة من کلّ وصمة. انتهی ذکر الائمّة (ع) ». یعنی: از شروط امام این است که معصوم باشد تا در خطا واقع نشود (او به حقّ معنای عصمت را عصمت از خطا دانسته است نه عصمت از گناه و این عصمت است که از جانب خداوند به بندگان برگزیده اش داده می شود چه آنکه اگر آنان - که پیشوایان امّتند - در خطا واقع شوند و یا سهو و نسیان به آنان دست دهد دود آن به چشم پیروان شان می رود که گفتارشان را چون وحی منزل می دانند و خطا و سهو یا نسیان ، طبیعی هر انسانی است و معصوم کسی است که از چنین نقصی مصون باشد و این نخواهد شد مگر با عنایت خاصّه الهیّه). دیگر آنکه آنان حجتّ های خدا بر بندگانش می باشند و شرط حجّت بودن مصون بودن از هر عیب می باشد. در آخر عبارت افزوده است: «تمام شد یاد ائمّه (ع)».

3 - «شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد بن المؤیّد الحمویی الخراسانی» متوفّای 732 هجری در کتاب: فرائد السّمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السّبطین و الائمّة من ذرّیّتهم (ع)». روایات زیادی در مورد حضرت مهدی (ع) نقل می کند که بعضی آنها قبلاً گذشت. از جمله روایاتی که این عالم اهل سنّت نقل مب کند این است که حضرت مهدی (ع) دارای غیبت است و نیز: «هر که خروج مهدی (ع) را انکار کند به آنچه که بر محمد ( ص ) نازل شده کافر گشته است». و نیز: «انتظار فرج افضل عبادات است». و نیز در ضمن همین روایات ، به مسأله ولایت و وصایت ائمّه اثناعشر (ع) اشاره شده و در بعض از آنها اسامی آن بزرگواران نیز آمده است .

4 - «ابن صبّاغ مالکی  علی بن محمّد» متوفّای 855 در فصل دوازدهم از کتاب: «الفصول المهمّة فی معرفة احوال الائمّة (ع) » چنین می نویسد: «الفصل الثّانی عشر فی ذکر ابی القاسم محمّد الحجّة الخلف الصّالح ابن ابی محمّد الحسن الخالص» و در ادامه چنین می نویسد: «و او امام دوازدهم است و (ذکر) تاریخ ولادت و دلایل امامتش و (نیز) ذکر بعض از اخبارش و غیبتش و مدّت قیام دولت او و (نیز) ذکر کنیه و نسبش و غیر آن از آنچه که به او مربوط می شود» . متن عربی آن چنین است: «و هو الامام الثّانی عشر و تاریخ ولادته و دلایل امامته و ذکر طرف من اخباره و غیبته و مدّة قیام دولته و ذکر کنیته و نسبه و غیر ذلک ممّا یتّصل به» . و بعد از نقل چند روایت می نویسد: ابوالقاسم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص در شب نیمه شعبان سال 255 در سامرّا به دنیا آمد و امّا نسبش از جهت پدر و مادر: او ابوالقاسم محمّد الحجّة پسر حسن خالص پسر علی هادی . . . پسر علی بن ابی طالب صلوات اللَّه علیهم اجمعین می باشد و امّا مادرش او کنیزی بود به نام نرگس، بهترین کنیزان و گفته شد که اسم او غیر آن (نرگس) می باشد. کنیه او ابوالقاسم و لقبش حجّت، مهدی، خلف صالح، قائم، منتظَر (یعنی کسی که همه در انتظار اویند) ، صاحب الزّمان و مشهورترین آنها مهدی است» و بعد از نقل روایات متعدّدی درباره آن حضرت ، آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه » اشاره به آیه: «هو الّذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه» که در قرآن مجید سه بار ذکر شده است .

5- «ابن حجر هیتمی مکّی» متوفّای 974 در کتاب: «الصّواعق المحرقه» که در ردّ بر شیعه نوشته است  می نویسد: امام حسن عسکری غیر از یک پسر که همان «ابوالقاسم محمّد الحجّة» باشد فرزندی نداشت که هنگام وفات پدرش 5 ساله بود لکن خداوند به او حکمت داد و به قاسم (صحیح آن قائم است چنانچه گذشت) و منتظَر نامیده شد و گفته اند که در شهر غایب شد و معلوم نشد کجا رفت و گفتیم که رافضه (یعنی: شیعیان) می گویند او همان مهدی است.

6- «شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد بن المؤیّد الحمویی الخراسانی» متوفّای 732 هجری در کتاب: فرائد السّمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السّبطین و الائمّة من ذرّیّتهم (ع)، روایاتی را در باب 61 از سمط دوم از فوائد السّمطین، در ضمن 15 عنوان نقل کرده و در آخر آن با سندش از ابن عباس چنین روایت می کند که رسول خدا ( ص ) فرمود: «همانا علیّ بن ابی طالب پیشوای امّتم و بعد از من جانشین من در میان آنها است و از فرزندانش قائم منتظَر است، آنکس که خدا به دست او زمین را از قسط و عدل پر می کند همانگونه که از ظلم و جور پر شد. قسم به آنکس که مرا به عنوان بشارت دهنده به حقّ برانگیخت، آنان که در زمان غیبتش بر امامت او ثابتند مثل کبریت احمر بسیار اندکند. جابر بن عبداللَّه انصاری برخاست و گفت: یا رسول اللَّه! آیا قائم از فرزندانت غیبت دارد؟ فرمود: آری، به پروردگارم قسم. همانا خداوند به همین غیبت مؤمنین را آزموده و کافران را نابود می کند. ای جابر! این امر از امر خدا و سرّی از سرّ او بوده و علمش از بندگان مخفی است. مبادا در آن به شکّ افتی که شکّ در امر خدا کفر است» متن عربی این روایت چنین است: «ان علیّ بن ابی طالب امام امّتی و خلیفتی علیها من بعدی و من ولده القائم المنتظر الذی یملأ اللَّه به الارض عدلاً و قسطا کما ملئت ظلما و جورا و الذی بعثنی بالحقّ بشیرا ان الثّابتین علی القول به فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الاحمر فقام علیه جابر بن عبد اللَّه الانصاری فقال: یا رسول اللَّه! و للقائم من ولدک غیبة؟ قال: «ای و ربّی لیمحّص اللَّه به الذین آمنو و یمحق الکافرین. یا جابر! انّ هذا الامر من أمر اللَّه و سرّ من اسرار اللَّه. علمه مطویّ عن عباده . فایّاک و الشّکّ فیه! فانّ الشّکّ فی أمر اللَّه کفر».

در باره ولادت و غیبت امام زمان؛ امام مهدی، روایات فراوانی در کتب اهل سنت موجود می باشد که مجال ذکر همه آنها نیست. حکمتیار بی چاره که هیچ آشنایی با کتب روایی اهل سنت ندارد، عناداً و لجاجاً با مذهب شیعه به انکار مهدی برخاسته، با اینکه مسئله مهدویت از متواترات بل مسلمات دین اسلام است امید وارم حضرت حکمتیار شامل «فایاک و الشک فیه فان الشک فی امرالله کفر» نگردد و دنیا و آخرت خود را تباه نسازد. حال از حکمتیار می پرسیم که با احادیث فوق الذکر در مورد تولد و غیبت امام مهدی چه می کنی، یقیناً پاسخی ندارد و جام می ماند. حکمتیار که چنین آشکار امام مهدی را انکار می کند، حاکی از آن است که این انسان خود پسند و مدعی علم و دانش، که خود ادعای سنی حنفی بودن می کند به طور مطلق از روایات کتب اهل سنت بی خبر است و من مطمئن هستم که حکمتیار حتی صحیح بخاری و مسلم را هم نخوانده است و چنان جاهل است که با انکار حضرت مهدی موعود، تشت رسوایی خود را از بام انداخت.

آیا مرجعیت موروثی است؟
اما عجیب تر از موروثی دانستن امامت در مذهب شیعه و انکار حضرت مهدی، سخنان حکمتیار در مورد موروثی بودن مراجع تقلید است. او در مصاحبه خود گفت: مرجع تقلید شیعه نیز موروثی است. از اینکه آیا باز بودن باب اجتهاد به حال مسلمانان مفید است یا بسته بودن آن، فعلاً بحث نمی کنیم و فقط در پاسخ حکمتیار می گوئیم که او هیچ اطلاعی حتی مثل یک طفل دبستان در مورد مرجعیت و اجتهاد ندارد. در مذهب شیعه به هیچ وجه، مرجعیت، موروثی نیست و اگر یک سیاه آفریقایی، یک هندی، یک پاکستانی، یک افغانی و دیگر مسلمانان چنانچه شرایط مرجعیت را داشته باشد که عبارت از حلال زاده بودن، اعلم بودن، افقه بودن، اورع بودن، عالم به زمان بودن و شجاع بودن است. هرکه چنین اوصافی داشت مرجع همان است. حکمتیار لا اقل یک مورد را نشان دهد که مرجعیت از پدر به پسر منتقل شده باشد. ولی ما دو مورد را در برابر اتهام حکمتیار ذکر می کنیم:

1- شیخ مرتضی انصاری از خوزستان ایران و مرجع شیعه بود و بعد از وفاتش مرجعیت به آخند محمد کاظم هروی که اهل هرات افغانستان بود رسید.

2- آیت الله سید محسن حکیم اهل عراق و مرجع شیعیان بود و بعد از فوت ایشان، مرجعیت به آیت الله سید ابوالقاسم خویی از آذربایجان ایران رسید. در این مورد صدها نمونه داریم اما همین دو نمونه کافی است.

پس باید حکمتیار بشرمد و در مسائل دینی وارد نشود که آبروی خود را می برد.

سید محمد علی جاوید
رهبر حرکت اسلامی آ. افغانستان
9 میزان/مهر 1399
سویدن،‌شهر مالمو.

  پربازدید ترین