نسل جدید مهم ترین مانع دربرابر تمامیت خواهی طالبان است
با وجود اینکه یک سال از توافق صلح طالبان با آمریکا میگذرد اما این توافق نه تنها کمکی به تسریع روند صلح افغانستان نکرده بلکه در این مدت ترورهای هدفمند و خشونتها نیز افزایش داشته است. از سوی دیگر تحلیلگران سیاسی معتقدند دستاورد نشست دوحه تنها برای طالبان بوده نه حکومت و مردم افغانستان. این نشست باعث مشروعیتبخشی طالبان و ایجاد حس اعتماد به نفس میان این گروه شد.
به دنبال درخواست مقامات دولت و گروه طالبان و همچنین با توجه به پیشنهاد آمریکا مبنی بر میزبانی استانبول، قرار است در روزهای آینده، مقامهای بلندپایه دولت و طالبان با حضور در این شهر، در مورد طرح صلح آمریکا مذاکره کنند. نشستی «سرنوشتساز» و «حیاتی» برای آینده افغانستان که از آن بهعنوان بن دوم یاد میشود.
«مجتبی نوروزی» کارشناس مسائل افغانستان و معاون سابق رایزنی فرهنگی ایران در کابل معتقد است، مادامی که ریشههای ناامنی، جنگ و نزاع داخلی در افغانستان از بین نرود، نمیتوان به «صلح پایدار» امیدوار بود.
چشمانداز صلح پایدار چندان روشن نیست
نوروزی در گفتوگو با خبرنگار «شفقنا» گفت: «ممکن است تغییراتی اتفاق بیفتد و تحولی در افغانستان ایجاد شود اما چشمانداز صلح پایدار چندان روشن نیست».
او این ریشهها را ریشههای اجتماعی دانست و گفت: «اگر غربیها در این 20 سال بیشتر سرمایهگذاریشان را بر مقوله آموزش، آنهم در مناطقی که زمینه افراطگرایی در آن بیشتر وجود دارد، متمرکز میکردند، شاید امروز وضعیت بهتری در افغانستان وجود داشت. چرا که برخی جریانات اجتماعی اساسا نوع نگاه و تفکرشان ناامنساز است. وقتی شما نگاهتان به مقوله دین یک نگاه متصلبِ تکفیرساز باشد، زمینه و مقدمه بسیاری از ناامنیها ایجاد میشود. تا زمانیکه مقوله امنیت به یک مقوله داخلی در افغانستان تبدیل نشود خیلی شاید نتوان امیدوار بود».
نخبگان افغانستان باید به توانایی نیروهای امنیتی افغانستان باور داشته باشند
نوروزی در ادامه گفت: «متاسفانه معمولا در مقوله ایجاد امنیت و توسعه امنیت، نگاه به بیرون از مرزهای افغانستان است. البته در این شکی نیست که ریشه بسیاری از مسائل ناامنساز در خارج از افغانستان است اما نخبگان افغانستان باید به این جمعبندی برسند که خودشان با اتکا به نیروی خودشان که البته نیروی کمی هم نیست، باید برای امنیت کشور اقدام کنند و اجازه دخالت در مسائل داخلی و امنیتی کشور را به دیگران ندهند. بهنظر من نیروی امنیتی افغانستان توان ایجاد امنیت نسبی را دارد ولی ناهماهنگی و بعضا رقابتهای داخلی و گاهی اوقات نیز عدم باور به این نیرو و تلاش برای متکی بودن به یک نیروی بیرونی مشکلساز است».
او ریشه سوم ناامنی در افغانستان را گروه طالبان دانست و گفت: «طالبان مهمترین بازیگر ناامنساز افغانستان طی سالهای اخیر است. تا زمانیکه طالبان، چه رهبران آن و چه بدنه اجتماعی این گروه دست از تمامیتخواهی برندارند و واقعیت جامعه متکثر افغانستان را نپذیرند، این ناامنیها ادامه دارد. ولو اینکه رهبرانشان در جریانات صلح هم شرکت بکنند و بعضی موارد را هم چه به صورت تاکتیکی و چه به صورت استراتژیک بپذیرند. با وجود این موانع چشمانداز صلح چندان مثبت نیست».
طالبان باید واقعیتهای جامعه افغانستان را بپذیرد
نوروزی در ادامه با تاکید بر اینکه نسل جدید و جریان اجتماعی در افغانستان تغییر نخواهد کرد، گفت: «من معتقدم طالبان باید تغییر کند یعنی واقعیتهای جامعه افغانستان را بپذیرد و این برای برخی جریانات طالبان شدنی و قابل فهم است. نزاع درونی داخل طالبان در همان دوره حکومتشان هم وجود داشت یعنی برخی اخبار و روایتهایی که در دوران حکومت طالبان در آمده این را تایید میکند که اینها هم جریان یکدستی نیستند. یعنی برخی از آنها جهان مدرن را پذیرفتهاند اما برخی دیگر نه. مهم این است که تسلط طالبان یعنی رهبری آن به عهده کدام گروه قرار میگیرد. هنوز قدرت آن جریان و جناح سنتی در داخل افغانستان بسیار قوی است و درست است کسانی که پای میز مذاکره میآیند و با خبرنگاران زن روسی نیز مصاحبه میکنند و جلوههایی از تغییر را به نمایش میگذارند ولی من هنوز معتقدم که طالبان تغییر نکرده است. هنوز طالبان تغییر جامعه را نپذیرفته است. لذا 2 راه دارد. یا باید بپذیرد و ترویج گفتمان خودش را داشته باشد، یا اینکه باز هم به خواست خودش پافشاری کند. از سوی دیگر شاید اگر جبهه مقابل طالبان یکدست نباشد ممکن است در یک مقطعی طالبان مقداری بر جغرافیای افغانستان تسلط پیدا کنند. ولی بدون شک بخاطر مانع اساسی که پیش روی آنها قرار دارد (نسل جوان تحصیل کرده) این تسلط و حضور نیز دوامدار نخواهد بود و از دل این جامعه یک جریانی خواهد جوشید که اجازه نخواهد داد طالبان به خواسته خود برسد. نکته مهم این است که اگر قرار باشد جریان طالبان تغییر کند، باید روی بدنه اجتماعی این گروه کار شود. یعنی اگر این جریان آموزش و فرهنگی به دل آن جامعهای که تولید سرباز میکند میرفت، امروز شاهد این حجم از حضور طالبان نبودیم و رهبران آنها نیز این تغییرات را میپذیرفتند. راهحل در نهایت مقوله آموزش است. باید سطح علم و دانش و فهم دنیای بیرون در مناطق بسته و سنتی توسعه پیدا کند».
نسل جدید افغانستان مهمترین مانع دربرابر تمامیتخواهی طالبان است
نوروزی گفت: «طالبان طی سالهای اخیر تلاش کرد که فضای رسانهای و افکار عمومی را نیز به دست بگیرد. مانند تولید مدام این گزاره که ما بخش عمدهای از خاک افغانستان را در اختیار داریم. گزاره اشتباهی که نه تنها رسانههای ایران به آن دامن زدند بلکه رسانههای داخلی افغانستان نیز آنرا بازنشر میکردند. طالبان با تکرار این گزاره سعی داشت تاکید کند که ما تعیین کننده اصلی هستیم و این اعتماد به نفس را امریکاییها در دوحه به آنها دادند. مسئله جالب توجه دیگر درمورد عملکرد طالبان و ترورهای هدفمند که در یکسال گذشته کمتر به آن پرداخته شده این است که نسل جدید افغانستان مهمترین مانع در برابر تمامیتخواهی طالبان و احیای حکومت دلخواهشان است. به نظر من برداشت و تحلیل رهبران طالبان این است که با بزرگان و رهبران سنتی شاید بشود معامله کرد، اما جریان اجتماعی و نخبگان افغانستان که در دو دهه گذشته از دل جامعه افغانستان رشد کردهاند، به هیچ عنوان نمیتوانند خودشان را با آن هنجارهای طالبان سازگار کنند و اینها مهمترین مانع برای طالبان هستند. کسانی هستند که رسانه دارند و میتوانند در افکار عمومی تاثیرگذار باشند. میتوانند در سطح جامعه بینالمللی نوعی ضدیت با طالبان تولید کنند. با اینها چه میخواهند بکنند؟ طبیعتا بخاطر شرایط خاصشان چندان هم قابل معامله و مذاکره با طالبان نیستند. مهمترین کاری که با اینها میشود کرد ایجاد رعب و وحشت است یعنی حذف فیزیکی برخی از این افراد که منجر به ایجاد رعب و وحشت در سایرین میشود. این رعب و وحشت دو راه پیش روی این افراد قرار میدهد: یکی مهاجرت و دیگری انزاوی مطلق.
برای ترویج صلح نیاز به روایت تاریخ از حاشیه داریم
نوروزی تصریح کرد: «یکی از ضرورتهایی که ما برای ترویج صلح داریم، روایت تاریخ از حاشیه است. مانند رمانهای دوگانه خانم حمیرا قادری و فیلمهای سهگانه نرگس آبیار. خانم آبیار میآید و اثر جنگ را در فیلم نفس بر یک دختربچه، در شیار 143 بر یک مادر و در فیلم شبی که ماه کامل شد در نقش یک همسر و خانواده به تصویر میکشد که چقدر اثرات مخربی دارد. در دو رمان خانم قادری نیز همینگونه است. او جریانی را آغاز میکند که تاریخ معاصر افغانستان را در دل زنانی که در آشپزخانه ارگ سلطنتی زندگی میکردند، روایت میکند و نشان میدهد که حاکمان قدرتطلب میآیند و میروند و یک بازی بین آنها جریان دارد و آنطرف هم یک بازی میان جامعه در حال شکلگیری است. درواقع تاثیر بازی قدرت حاکمان بر زندگی مردم را نشان میدهد. ما نیاز داریم به اینکه برای مردم تعریف بکنیم. تولید روایت کنیم که صلح، توسعه و آرامش برای مردم چه چیزی به همراه دارد. حتی در باورهای دینی نیز خداوند میگوید بزرگترین نعمتی که من به شما دادهام «حیات» است. اگر این را ترویج کنیم و جریانات خاص بفهمند که زندگی چقدر ارزشمند است دیگر کسی گرایش به این ندارد که بخواهد خواسته سیاسیاش را از طریق ناامن کردن و خشونت بهدست بیاورد و متوجه میشود که رسیدن به سیاست دلخواه با نابودی زندگی دیگران اصلا لذتبخش نیست. اگر این مهم به یک باور عمومی در سطح جامعه تبدیل شود، آن جامعه بهصورت خودکار به سمت صلح حرکت خواهد کرد و کسی این ذهنیت را نخواهد داشت که با اعمال خشونت به درجهای از سعادت برسد. اینها نیازمند کار فرهنگی و تولید آثار فرهنگی و روایت است و اینجاست که نقش فرهنگ و اثر آن بر سیاست خودش را نشان میدهد».
نشست دوحه مشروعیت بخشی به طالبان بود
این کارشناس مسائل افغانستان نشست دوحه را برای حکومت افغانستان بینتیجه دانست و معتقد است این نشست تنها برای طالبان دستاورد داشته است. دکتر نوروزی در اینباره گفت: «من از ابتدای سلسله نشستهای دوحه همیشه میگفتم این نشستها به چند دلیل به نتیجه نمیرسد و تا اینجای قصه هم همین شده. نشست دوحه دستاورد داشته اما نه برای حکومت افغانستان بلکه برای طالبان. دستاورد آن در چند زمینه بوده است که تولید مشروعیت یکی از آنهاست. در حالیکه در گذشته امریکاییها از اینکه کوچکترین حرکتی بکنند تا به این گروه مشروعیت ببخشند، فراری بودند، ولی متاسفانه با رویکرد اشتباهی که در دولت ترامپ اتفاق افتاد که متکی بر دستاوردهای مقطعی و کوتاه مدت بود، دستاورد بزرگی نصیب طالبان کرد که آن مشروعیت دادن به این گروه بود. متناسب با همان مشروعیت این گروه اعتماد به نفس کاذبی پیدا کردند».
طالبان جریان ضدامریکایی نیست!
نوروزی گفت: «نشست دوحه نشان داد برخلاف تصوری که خیلیها در داخل ایران دارند طالبان یک جریان ضد امریکایی نیست. یعنی جریان طالبان همانطور که در زمان حکومتش نیز این را ثابت کرده بود اما فرصت به نمایش گذاشتنش را پیدا نکرد، جریانی است که برای رسیدن به حکومتش با آمریکا و غربیها کنار خواهد آمد و منافع ایالات متحده را تامین خواهد کرد. آمریکاییها نیز به این جمع بندی رسیدند که چرا ما باید این همه هزینه کنیم برای چیزی که دستاورد آن برای ما نیست. صراحتا ترامپ در همان سالهای اولیه گفته بود دیگران نیز باید هزینه بپردازند و این کار را سختتر کرد. بازیگرانی مثل روسیه و چین که در حاشیه بودند نقش آفرین شده و باعث پیچیدهتر شدن وضعیت افغانستان شدند. هرچه تعداد بازیگران بیشتر شد هماهنگ کردن منافع آنها سختتر شد چرا که هر کدام منافع خاص خود را دارند. ترکیهای که در هیچ دورهای مثل حالا منافع جدی در افغانستان نداشت اما حالا تبدیل به یکی از بازیگران مهم و جدی شده است. میتوان گفت تمام اینها از دستاوردهای منفی نشست دوحه بود».
خلیلزاد به مرور حذف خواهد شد
او درخصوص چرایی عدم جایگزینی خلیلزاد با روی کار آمدن دولت بایدن گفت: «نکته مهمی راجعبه جایگاه خلیلزاد وجود دارد و آنهم این است که دموکراتها شخصیتی هم سطح خلیلزاد ندارند که بخواهند در کوتاه مدت آنرا جایگزین خلیلزاد کنند و ساختار ذهنی آقای بایدن هم برخلاف ترامپ اینطور نیست که بخواهد شوک وارد کند. لذا قابل پیشبینی بود که خلیلزاد به سرعت جایگزین نخواهد شد ولی طبیعتا آن آزادی عملی که خلیلزاد در دوره ترامپ داشت را در این دوره ندارد و با احتیاط بیشتری عمل میکند. آن چیزی که برخی درمورد تمام پروندههای بینالمللی امریکا، با آمدن بایدن توقع داشتند تغییر و تحولی آنی رخ بدهد، مسلم بود که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. اما من فکر میکنم خلیلزاد به مرور یا بهطور کلی حذف خواهد شد یا اینکه محدود میشود و مجبور است در دایره گفتمانی تیم جدید عمل بکند».
درمورد نشست استانبول هنوز نمیتوان پیشبینی کرد
نوروزی درخصوص نشست مسکو گفت: «نشست مسکو درواقع یک نوع افزایش و ارتقای نقشآفرینی روسیه و تلاش برای هماهنگی منافع بازیگران بیرونی است. در این سطح شاید درجهای از موفقیت را نیز بهدنبال داشته ولی آن چیزی که برای من مهم است صلح پایدار است. درمورد نشست استانبول هنوز نمیتوان پیشبینی کرد. دو جریان و گفتمان جدی در مقابل هم قرار دارند. اینکه قدرت مشروعیتش را از چه کسی میگیرد. یک جریان معتقد است که قدرت باید از طریق مردم منتقل شود و رویکردی که دولت آقای غنی مطرح کرده بود که ما قدرت را با انتخابات واگذار میکنیم ولو انتخابات زودهنگام، همین گفتمان را نشان میدهد و به نظر من این یک ابتکار جالب توجه در مقابل رویکرد گفتمان دیگر بود. گفتمانی که ریشه قدرت را جریان نخبگی قدرت میدانند. باید دید کدامیک از این دو گفتمان موفق میشود. موفقیت و پیروزی هر کدام از این گفتمانها متاسفانه بستگی به حمایتهای بیرونی دارد و باید دید جامعه بینالملل از کدامیک از این دو گفتمان حمایت خواهد کرد و بر کدام گفتمان فشار وارد خواهد کرد. نکته دیگر این است که امکان دارد اگر گفتمان دوم غالب شود، ساختار حکومت تغییر کند و حکومت موقت شکل بگیرد ولی اینکه آیا این حکومت موقت و ساختار چقدر میتواند پایدار باشد یک سوال اساسی است. معمولا تجربه موفقی از ساختارهای موقت و حکومتهای موقت در افغانستان وجود نداشته. چرا که بهدلیل تمامیت خواهی طالبان، این گروه به ساختار مشارکتی پایبند نخواهند ماند. ممکن است حکومت مشارکتی موقت شکل بگیرد اما از نظر من احتمالش خیلی کم است».
آموزش به نام حنفیت، به شیوه وهابیت
وی افزود: «مسئله مذهب موضوع مهمی است. درست است که افغانستان سرزمینی با اکثریت اهل سنت حنفی مذهب است اما به هر حال چه طالبان بخواهند چه نخواهند یک اقلیت قدرتمند شیعه نیز وجود دارد. اقلیتی که قدرت اجتماعی آن بیش از 20 درصد جمعیتی آن است و این جریان حذف شدنی نیست. مقوله مهمتری نیز وجود دارد و آن این است که اساسا قرائت شما از مذهب حنفی چیست. احساس میشود که طی 40 سال گذشته با آن کار ریشهای که سعودیها در مدارس مذهبی در مناطق قبایلی پاکستان برای جماعت مهاجر افغانستانی انجام دادند قرائت مذهب حنفی دچار تغییر و تحول شد. شما میبینید که مذهب حنفی در بین مذاهب چهارگانه اهل سنت بیشترین مدارا را دارد. این نیز بخاطر جغرافیایی است که در آن شکل گرفته است. جغرافیایی که حنفیت در آن شکل گرفته جغرافیای تسامح و تساهل بوده است ولی اطلاعات جدی وجود دارد که سعودیها و وهابیها درونمایه و محتوای مذهب حنفی را با نوع آموزشهایی که به اسم حنفیت ولی با باورهای وهابی و سلفی در مدارس منتقل کردند و این با روح حنفیت در تعارض است. به نظر من این یک اختلاف و یک تضاد در درون اهل سنت افغانستان برای اینکه کدام قرائت از مذهب حنفی درست است، وجود دارد. اینکه طالبان حنفیت را به معنای آنچه که در طول تاریخ وجود داشته میپذیرد یا حنفیت وهابی شده و یا سلفی شده را میخواهد در افغانستان ترویج کند. مسئله دیگر این است که آیا طالبان میپذیرد جامعه مردسالار افغانستان تغییر کرده است یا نه. آیا نوع نگاه زنانه در سیاست را میپذیرد یا خیر».
منافع ایران در افغانستانی آباد، توسعه یافته و امن است
او در پاسخ به این پرسش که نقش کشورهای همسایه به خصوص ایران در سرانجام رسیدن پروسه صلح چیست و منافع ایران از افغانستان چیست، گفت: «بدون شک با گزارههای قابل اثبات منافع ایران در افغانستان، شکلگیری افغانستان آباد، توسعهیافته و امن است. عدم توسعه، ناامنی و ضعف افغانستان قطعا برای ایران تولید هزینههای مستقیم سیاسی، امنیتی و اقتصادی خواهد کرد. اگر هر کس دیگری در داخل جمهوری اسلامی باورش به این نباشد بدون شک منافع ملی جمهوری اسلامی را متوجه نشده است و نباید به این موضوع و موضوعات نظیر این نگاه تاکتیکی داشت که در کوتاه مدت ما بخواهیم یک بازی را شروع کنیم که به آیندهاش توجهی نداشته باشیم و تصور کنیم یک منفعت کوتاه مدتی در شکل دادن به بازیهای ناامنساز نصیبمان میشود. رویکرد کلان نظام جمهوری اسلامی به افغانستان همواره این بوده که افغانستان به سمت توسعه، امنیت و آبادانی پیش برود. اما اینکه اساسا کشورهای منطقه به شمول ایران چه نقشی باید ایفا کنند، من فکر میکنم که اگر واقعا باور داشته باشند و فقط در ظاهر مدعی این نباشند که به دنبال ایجاد افغانستان امن و آباد هستیم، باید تمام تلاششان را بکنند در ارتباط با نخبگان افغانستان آنها را تشویق به تساهل و تسامح بکنند تا صلحی پایدار در افغانستان شکل بگیرد و باور کنند منافعشان در درازمدت به این شکل تامین خواهد شد که یک همسایه آباد و امن و در مسیر توسعه داشته باشند. اما به نظر میرسد که متاسفانه برخی کشورها چنین نظری ندارند و منافع خود را در ناامنی افغانستان میبینند. بهطور کلی جمهوری اسلامی منافعش را در این میداند که یک ساختار پایدار در افغانستان شکل بگیرد و این ساختار پایدار هم بدون توجه به رای و نظر آحاد مردم افغانستان شکل نخواهد گرفت».