- دوشنبه, 06 سنبله 1402|10:32
- 0 نظر
حاکمیت طالبان و پیامد آن؛ مهاجرت کادر های علمی و مسلکی زنان از افغانستان در دوسال آخر افزایش یافته است
پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی افغانستان به تاریخ 15 ماه اگست سال 2021 و روی کار آمدن مجدد طالبان، تحولات عظیمی در کشور رخ داد. جامعه ی امروزی به خصوی کشورهای که تازه از بستر جنگ و ناامنی ها بیرون سر بیرون می کنند، نیاز مبرم به کادرهای مسلکی دارد تا بتواند مشکلات زیربنایی وساختار حکومت داری، مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اش را حل سازد؛ اما متاسفانه افغانستان که چندین دهه را در جنگ و ناامنی ها سپری کرده است، برای بازسازی ویرانه های ناشی از جنگ و کشورداری با مشکلات فراوانی روبه رو است. زیرا فر
پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی افغانستان به تاریخ 15 ماه اگست سال 2021 و روی کار آمدن مجدد طالبان، تحولات عظیمی در کشور رخ داد. جامعهی امروزی بهخصوی کشورهای که تازه از بستر جنگ و ناامنیها بیرون سر بیرون میکنند، نیاز مبرم به کادرهای مسلکی دارد تا بتواند مشکلات زیربنایی وساختار حکومتداری، مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادیاش را حل سازد؛ اما متاسفانه افغانستان که چندین دهه را در جنگ و ناامنیها سپری کرده است، برای بازسازی ویرانههای ناشی از جنگ و کشورداری با مشکلات فراوانی روبهرو است. زیرا فرار کادرهای علمی و مسلکی باعث شده تا در بسیاری از موارد گره مشکلات همچنان لاینحل باقی بماند.
با به قدرت رسیدن دوباره گروه طالبان بسیار مسایل سیاسی و اجتماعی در ساختار داخلی افغانستان و همچنان در سطح جامعه بینالملل برهم خورد. خصوصاً نقش زنان در ساختار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان کاملاً نا دیده گرفته شده است، این موضوع باعث شده تا بخش بزرگ از کادرهای علمی و مسلکی زنان جامعه را ترک کنند. چنانچه که در20 ماه اکثریت کسانیکه افغانستان را ترک کردهاند افراد تحصیلکرده، متخصص و کارمندان بخشهای فنی و مسلکی بودهاند، از استادان دانشگاه شروع تا داکتر، خبرنگار، هنرمند، نویسندگان، دانشجویان، فعالان حقوق بشر، افراد مسلکی و متخصصان بخشها و صنفهای مختلف اجتماعی و دیگر بخشها. فرار تحصیل یافتهگان، نخبهگان و افراد متخصص از یک کشور، هرچند بهدلایل مختلف، مسالهای «فرار مغزها» را از افغانستان موضوعیت میبخشد و این باعث شده تا افغانها یکی از بزرگترین جمعیتهای پناهجویان را در سراسر جهان تشکیل دهند.
اما مسئلهی قابل نگرانی این است که بعد از گذشت حدود دوسال از عمر رژیم طالبان، این روند هنوز ادامه دارد و تعداد انگشت شماری از این نیروهای متخصص و اکادمیک که باقی ماندهاند نیز بهدلیل عدم توجه و فراهمسازی زمینه مناسب کاری و یا منصوب نمودن نیروی غیرمسلکی به جای آنها، در تلاش یافتن راهی برای خارج شدن از کشور هستند، در حالیکه نیروی انسانی متخصص و تحصیلکرده نیروی محرک جامعه قلمداد میشود. بنابراین از دست دادن این نیروها به مثابه از دست دادن سرمایههای اصلی کشور تلقی میشود. از آنجاییکه بیشترین آسیب را با سقوط نظام جمهوریت و روی کار آمدن گروه طالبان به قدرت و وضع محدودیتهای جنسیتی که طالبان بالای جامعه افغانستان وضع کردهاند، قشر نان متحمل شده اند، خواستم در اینجا با تعداد از بانوان که شغل و موقف اجتماعیشان را از دست دادهاند و راهی مهاجرت شدهاند بپردازیم.
رحیمه (مستعار)، رییس یکی از دانشکدههای دانشگاه دولتی در نظام پیشین که ده سال به عنوان استاد و رییس دانشکده کار میکرد و اکنون در کانادا پناهنده شده میگوید: «بیست سال تلاش و خدمت در افغانستان یک شبه از بین رفت و مجبور استیم همه چیز را از صفر شروع کنیم.» زهره (مستعار) بانوی دیگری که استاد رشتهی خبرنگاری در یکی از دانشگاههای دولتی بود، اکنون به آسترالیا پناهنده شده است، به این پرسش که روند فرار مغزها چی تاثیر در آیندهی افغانستان دارد پاسخ داده: «هزاران نیروی انسانی کار آزموده، متخصص و با تجربه بهعنوان نیروی متخصص و تحصیل یافته از افغانستان فرار کردهاند، ما میبینیم که این غیر قابل جبران است حداقل در یک قرن آینده، باید به میلیون و میلیاردها دالر سرمایهگذاری کنیم و امکانات فراهم کنیم تا بتوانیم چنین نیروی را آموزش بدهیم.» او نیز مانند هزاران تن دیگر، تمام سرمایه و جایگاهاش را در افغانستان رها کرد تا به گفتهی خودش حداقل فرزندانش در محیطی به دور از جنگ بزرگ شوند.
علل فرار کادرهای علمی و مسلکی زنان به مسایل و مشکلات داخلی و عدم اهمیت قایل شدن به حقوق و جایگاهشان میباشد که میتوان آنها را در زیر خواند:
- تعیینکنندگی نوع رابطه با رهبران قومی، به جای توجه به توانایی و تخصص؛
- اتهام نفوذی کشورهای بیگانه بودن بحران فقر و نابرابریهای اجتماعی و شکافهای طبقاتی؛
- بحران بیکاری در کشور مبدأ و سهولتها و امکانات اشتغال در کشورهای مقصد، همچنین تبعیض در استخدام افراد با تجربه و با مهارت نسبت به افراد غیر متخصص و بی مهارت و نبود احترام نسبت به کارمندان و افراد مسلکی؛
- کمتر ارزش دادن به تکنالوژی و علوم عصری؛
- بیعدالتی، عدم امنیت اجتماعی، نبود رفاه اجتماعی، نابرابریهای چشمگیر در امکانات اجتماعی، رفاهی، بهداشتی و تفریحی؛
- پائین بودن سطح حقوق و درآمد استادان و متخصصان در مقایسه با افراد وابسته به جریان و افراد خاص؛
- عدم توجه به شأن و منزلت علم و عالم، احترام نگذاشتن به ارزشها و نگرشهای افراد و فقدان امکانات فراهمآوری زمینههای مناسب برای ابراز خواستها، نگرانیها و نا رضایتیهای شهروندان؛
- عدم انطباق عقاید و ارزشهای دینی یک قشر خاص با ایدئولوژی قشر حاکم؛
و در کل زنستیزی و ممنوعیت زنان از کار و تحصیل از سوی این گروه، از جمله چالشهای است که بسیار از شهروندان بهویژه زنان و جوانان این کشور را مجبور به خروج از وطنشان کرده است.
پیامدهای فرار مغزها
مهمترین پیامد فرار کادرهای علمی ومسلکی زنان از افغانستان که اینروزها به آسانی میتوان احساس کرد، کمبود نیروی متخصص برای اداره امور کشور داری است. خروج کارمندان، روزنامهنگاران، مدیران حرفهای، استادان، نیروهای ماهر و سایر اقشار تحصیلکرده قشر زن از این کشور با توجه به اینکه اغلب نیروهای طالبان را افراد غیرمتخصص با سطح سواد پائین تشکیل میدهند، دولت جدید را با بحران جدی روبرو کرده است. کمبود نیروهای متخصص برای حکومت طالبان هزینههای بسیاری به همراه داشته و البته خود طالبان هم متوجه این مشکل شده اند.
توصیه ها
- بمنظور جلوگیری از فرار مغزها، باید همه عوامل دافعه و موانع درکشور از بین برده شود تا حد اقل از فرار سیلآسای مغزها جلوگیری صورت گیرد.
- ایجاد حکومت فراگیر و شایستهسالار که به ثبات سسیاسی و اقتصادی دوامدار منتهی شود؛
- تامین امنیت فزیکی، روحی و راونی شهروندان؛
- تامین عدالت و برابری میان زن و مرد؛
- احترام به آزادی فردی درچهارچوب قوانین معتدل؛
- از بین بردن همه انواع تبعیض، احترام به حقوق شهروندان و سپردن کار به اهل آن؛
- تشویق و ایجاد زمینه سرمایهگذاری داخلی و خارجی و ایجاد فرصتهای کاری مناسب؛
- معیاریسازی حکومتداری با استندردهای بین المللی؛
- به کارگیری نیروی متخصص در امور مدیریتی برای اجرای طرحها و برنامهها.
نتیجه گیری
فرار کادرهای علمی ومسلکی زنان را اگر بهگونهی ماهوی و ریشهای به ارزیابی بگیریم، میتوان به این نتیجه رسید که با شیوع فزاینده فرار این قشر نخبه، افغانستان در حال از دست دادن چهار نوع سرمایهی اساسی و بنیادین خویش است:
1- نیروی انسانی؛ اکثریت نخبهگانی که مسیر مهاجرت را در پیش گرفتهاند قشر زنان تحصیلکرده و جوان اند. این قشر و نسل جوان سرمایههای انسانیاند که گروه گروه با قلب آگنده از درد و رنج، مسیر مهاجرت و غربت را میپیمایند تا به یک آینده نسبتا مطمئن دست یابند. از دست دادن این سرمایههای جوان انرژی و پتانسیل جوان کشور را به رکود مواجه کرده و میکند.
2- سرمایهی معنوی؛ شکی نیست استادان حوزههای علوم انسانی و متخصصان و دانشمندان حوزههای علوم تجربی سرمایههای معنوی افغانستان هستند. با وجود آمار بلند مهاجرت در نظامهای گذشته، برخی آمار جدید نشان میدهد که تنها از زمانیکه حکومت سرپرست طالبان روی کار آمده است، 229 استاد از سه دانشگاه بزرگ کابل، هرات و بلخ مسیر ترک کشور را پیش گرفته و از کشور خارج شدهاند.
3- سرمایهی مادی؛ بدون تردید این نسل تحصیلکرده جوان که به دلایل مختلف مسیر ترک کشور را پیش گرفتهاند و میگیرند، با هزینهگذاری ملیونها دالر توسط حکومتهای افغانستان به مدارج بلند تحصیلی (لیسانس، فوق لیسانس و دکتورا) دست یافتهاند. کوچ و فرار این نسل برای افغانستان نهتنها ضایعهی معنوی، که قطعا ضایعهی جبران ناپذیر مادی نیز است.
4 – افزایش ناامیدی؛ زمانیکه کشور و مردم شاهد کوچ و فرار اقشار نخبهاش باشند، انگیزه و امید به آینده رو به کاهش میرود. وقتی محصل وارد صنف درسی شود و استیج درس را خالی از استادان با تجربه و دانشمند ببیند، شکی نیست که انگیزه و امید برای تحصیل، کار و خدمتگذاری به وطن را از دست میدهد. به همین ترتیب خروج تاجران و سرمایهگذار از کشور همه دست در دست هم داده سطح ناامیدی را بالا میبرد و به نحوی فاصله میان دولت و ملت را بیشتر میسازد.
نویسنده: حامیه نادری