• سه شنبه, 04 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

حملات تنظیم شده بر اهل تشیع؛ راهکارهای فوری و استراتژیک چیست؟

حملات تنظیم شده بر اهل تشیع؛ راهکارهای فوری و استراتژیک چیست؟

رحمت‌الله نبیل / تردیدی نیست که هیچ گروه قومی و تباری در افغانستان از حملات تروریستان در امان نمانده‌اند. از عالمان دین و جوانان تا زنان و کودکان در نهایت بی‌پناهی، همه‌روزه قربانی حملات بی‌رحمانه‌ی تروریستان می‌شوند. به عبارت دیگر در کل همه‌ی افغان‌ها قربانی خون‌آشامی تروریستان و بی‌کفایتی اولیای امور کشور هستند. اما در این میان، شهروندان هزاره‌تبار افغانستان به‌دلیل تعلق قومی و مذهبی‌‌شان به‌‌صورت برنامه‌ریزی‌شده کشته می‌شوند. پرسش اساسی این است که چرا در این مقطع زمانی، حملات تروریستی تنظیم‌شده برای کشتن کودکان، زنان، دانشجویان و در کل غیرنظامیان هزاره شدت یافته است؟ اهداف شوم و خطرناکی که پشت این توطئه‌ی بزرگ قرار دارد، چیست و ما چه راهکارهای فوری و استراتژیک/درازمدت برای دفع این توطئه می‌توانیم روی دست بگیریم. من کوشش کرده‌ام که در این مطلب به این سوال‌ها پاسخ بدهم.

اهداف حملات تنظیم‌شده بر هزاره‌ها/اهل تشیع
هزاره‌ها و اهل تشیع به مثابه شهروندان آگاه افغانستان، همواره نماد روشنایی، زیست مسالمت‌آمیز و تغییر نسلی در گذشته و حال ما بوده‌اند/هستند. هموطنان هزاره‌ی ما با آن‌که همیشه مورد بی‌مهری حکومت مرکزی بوده اما با وجود این به‌خصوص در چند سال اخیر با استفاده از درک درستی که داشته‌اند، تلاش کرده‌اند تا برای درد مشترک تمام مردم افغانستان، درک مشترک را به میان آورند.

به‌نظرم تروریستان با تشدید حملات هدفمند و منظم بر هموطنان هزاره‌ی ما، اهداف زیر را دنبال می‌کنند.

یکم: پیش از فاجعه‌ی زابل در خزان 1394، امنیت ملی افغانستان به اسناد مؤثقی دست یافت که از دستور آی‌اس‌آی برای راه‌اندازی جنگ‌های مذهبی و فرقه‌ای پرده برمی‌داشت. اگر ما حملات سیستماتیک و تروریستی بر جامعه‌ی هزاره در شش سال اخیر را بررسی کنیم، در واقع این حملات از فاجعه‌ی زابل کلید خورد که مسئولیت آن را داعش به عهده گرفت. پس از گروگان‌گیری و سربریدن بی‌رحمانه‌ی گروگان‌های غیرنظامی هزاره‌تبار در زابل، توطئه‌ی حملات سیستماتیک بر هزاره‌ها شدت بیشتر گرفت. در این مورد سال‌ها قبل اسناد انکارناپذیری را افشا کردم که اینک یک بار دیگر در این مطلب ضمیمه می‌کنم.

دوم: تردیدی نیست که هزاره‌ها پیشگامان و پرچم‌داران تغییرات اجتماعی، دانش‌ورزی، احترام به حقوق شهروندی و احترام به حقوق زنان هستند. از سوی دیگر، در نفرت و خصومت آشتی‌ناپذیر تروریستان و حامیان آن‌ها با پیشرفت و ترقی افغانستان نیز تردیدی وجود ندارد. تروریستان از پیشگام‌بودن هزاره‌ها در عرصه‌ی دانش‌ورزی، رشد و توسعه‌ی اجتماعی و تعهد به ارزش‌های مدرنی چون حقوق شهروندی و حقوق زنان، متنفر و خشمگین‌اند. تروریستان چگونه می‌توانند بپذیرند که به گونه‌ی مثال در بخشی از ولایت غزنی، فرزندان این بوم را از اساسی‌ترین و اسلامی‌ترین حق‌شان که حق آموزش و تحصیل علم است محروم می‌کنند و در بخش دیگری از همین ولایت مردم از آبله‌ی دست‌شان مکتب می‌سازند و معاش معلم می‌پردازند یا نسل نو شان جریان‌های فرهنگی و توسعه‌ی فرهنگی را به پیش می‌رانند. تروریستان و حامیان‌شان از پیشرفت کشور و نسل نو ما متنفرند و به دنبال این هستند که هزاره‌ها را نیز مانند بخش بزرگی از مردم افغانستان، از دانش‌ورزی، تغییرات اجتماعی، مدنیت و ارزش‌های مدرن و والای انسانی محروم کرده و کاروان دانش‌ورزی و مدنیت‌شان را متوقف کنند.

سوم: یکی از اهداف استراتژیک نظامی طالبان و دیگر تروریستان، بازکردن کوتاه‌ترین معبر و دهلیز از جنوب به شمال است. طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی، مسیر زابل، بخش‌هایی از ولایات غزنی و غور و دایکندی را که هزاره‌نشین هستند، کوتاه‌ترین دهلیز اتصال جنوب به شمال تعریف کرده‌اند. در چند سال گذشته، شاهد بوده‌ایم که طالبان به‌‌صورت مکرر با حمله یا چشمداشت به حمله بر ساحات استراتژیکی مانند ولسوالی‌های قره‌باغ، جاغوری، مالستان و لعل و سرجنگل و ولسوالی پاتوی دایکندی در پی بازکردن این دهلیز بوده‌اند اما با تقبل شکست، موفق نشدند به این هدف استراتژیک‌شان برسند.

با شکست مکرر طالبان در تصرف ولسوالی‌های استراتژیک جاغوری، مالستان، قره‌باغ و لعل سرجنگل و پاتوی دایکندی آن‌ها گزینه‌ی بدیل و غیرمستقیم تضعیف عقبه‌ی اجتماعی و روانی ساکنان این اراضی را روی میز گذاشته‌اند. حملات هدفمند بر هزاره‌های کابلی می‌تواند در راستای تضعیف روحیه‌ی هزاره‌های ساکن در مسیر دهلیز زمینی مورد نظر طالبان در غزنی، غور و دایکندی باشد. حمله بر روند آموزش و رشد علمی فرزندان هزاره به‌عنوان استراتژیک‌ترین و اساسی‌ترین دغدغه و هدف اجتماعی این گروه قومی، در راستای تضعیف روحیه‌ی عمومی این گروه قومی و دستیابی به هدف غایی یعنی فراهم کردن زمینه‌های بازکردن یک دهلیز زمینی میان جنوب و شمال از طریق مناطق هزاره‌نشین غزنی و غور صورت می‌گیرد. در این خصوص، بحث‌ها و رایزنی‌هایی نیز با سران سیاسی و متنفذان محلی قوم هزاره در گذشته و اکنون صورت گرفته است که نتیجه‌بخش نبوده است.

چهارم: نمی‌توان این رخ ماجرا را از نظر دور داشت که ممکن است برنامه و توطئه‌ای در مصداق همان مثل معروف «به تنگ آمد، به جنگ آمد»، برای کشاندن هزاره‌ها از مسیر دانش‌ورزی به جبهات جنگ روی میز باشد. به‌نظر می‌رسد یکی از پیام‌های اساسی تروریستان و عوامل حملات سیستماتیک بر هزاره‌ها، خطاب به این گروه قومی چنین باشد که از یک‌سو حکومت توان و اراده‌ی لازم برای حفاظت از شما را ندارد و رهبران سیاسی‌تان در معاملات فردی قدرت غرق هستند و از سوی دیگر، جوانان، کودکان، دانش‌آموزان و غیرنظامیان‌تان از آدرس‌های مجهول و پنهانی به‌نام طالب و داعش همه‌روزه سلاخی و کشته می‌شوند. بنابراین باید برای حفاظت از خود تفنگ بردارید و بر کسانی که مظنون به حملات تروریستی می‌دانید یا بر دولتی که از استیفای حقوق‌تان انکار می‌کند حملات نظامی و مسلحانه را سازمان دهید. بدیهی که اگر چنین اقداماتی صورت گیرد زمینه‌ی گسست‌ها و انفجارها و بحران‌های اجتماعی به‌وجود خواهد آمد. به گمانم چنین هدفی نمی‌تواند از چشم تروریستان دور بماند. از این رو است که به این گمان هستم که مبادا یکی از اهداف حملات سیستماتیک بر هزاره‌ها منحرف و بسیج‌کردن باسوادترین قشر جامعه‌ی هزاره‌ از بستر‌ها و مسیرهای آموزش و تحصیل به میادین و جبهات جنگ تحت لوای جناح سوم و چهارم جنگ و خشونت جاری در کشور باشد. در این صورت از یک‌سو، جلو پیشرفت و ترقی جامعه‌ی هزاره مسدود شده و از سوی دیگر، بسیج، تقویت و فعال‌سازی جبهه‌ی تعلیمات‌دیده و جنگ‌دیده‌ی فاطمیون با تغییر نام اجرایی شود.

هموطنان عزیزم!
توطئه هرچه باشد، اهداف غایی‌اش خارج از یک یا چند احتمالی که در بالا ذکر شد، نیست. با این حال باید تردید نداشت که ممکن است کوه‌های ستبر افغانستان ذوب‌شدنی باشد اما هیچ‌کس و هیچ داعیه‌ و توطئه‌ای موفق نخواهد شد نسل نو پیشگام و متمدن هزاره یا دیگر گروه‌های قومی افغانستان را حذف، ذوب و قلع و قمع کند.

بحث اساسی این است که در این مقطع حساس چگونه می‌توانیم این توطئه‌ها را خنثا کنیم؟ به‌نظر من راهکارهایی در سطح فوری-کوتاه‌مدت و استراتژیک-درازمدت برای خنثاکردن این توطئه‌ها قابل اجرا است که حکومت افغانستان باید هرچه عاجل اجرایی‌شدن آن‌ها را روی دست بگیرد.

راهکارهای فوری
یکم: تشکیلات حوزه‌های امنیتی 5، 6، 13، 18 و 3 پولیس و امنیت ملی در شهر کابل دست‌کم برای یک‌سال و به‌‌صورت مؤقت، با استفاده از ظرفیت قرارگاه‌ها و ادارات غیرفعال و غیراوپراتیفی و عملیاتی دوبرابر شود. تشکیل جدید و مؤقت پولیس و امنیت ملی در این حوزه‌ها، گروه‌های اوپراتیفی و عملیاتی سریع تشکیل بدهند.

دوم: استخدام پنج‌صد تا یک‌هزار جوان باانگیزه، متعهد و مطمئن از اهالی هر ناحیه با تضمین وکلای گذر، علمای مسجد، متنفذان قومی و محلی در چارچوب استراتژی امنیتی مشترک میان نهادهای امنیتی و ظرفیت‌های محلی هرچه سریع‌تر روی دست گرفته شود. این افراد بعد از دریافت تعلیمات و آموزش‌های امنیتی حداقلی چهارروزه، در عرصه‌های اوپراتیفی و گزارش‌دهی در هر حوزه‌ی امنیت ملی به تعداد ذکرشده صرفا با سلاح کمری (در صورت لزوم‌دید و آسیب‌پذیری ساحات) و تلفن و مدد معاش توظیف شوند. این افراد در هماهنگی با مردم محل و گروپ‌های عملیاتی به‌‌صورت یک شبکه‌ی منسجم وصل و در ارتباط منظم و تنگاتنگ باشند و با گزارش‌دهی از هر فرد و عمل مشکوک، از وقوع فاجعه جلوگیری شود.

سوم: تمام مصارف این پنج پروژه‌ی حوزوی، در ماه از یک میلیون دالر امریکایی تجاوز نمی‌کند. درحالی‌که به گفته‌ی سرپرست وزارت مالیه که از مأمورین باسابقه‌ی این نهاد است، در هر روز حداقل هشت میلیون دالر تنها در گمرگ‌های افغانستان حیف‌و‌میل می‌شود.

چهارم: شورای اخوت اسلامی علمای اهل تسنن و تشیع هرچه زودتر فعال و بسیج شود تا با طرح و اجرای پالیسی‌های مشخصی، به دفع این توطئه‌ها به‌‌صورت منسجم و سازمان‌یافته آغاز کند. رسانه‌های صوتی و تصویری و انجمن‌های دوستی و همکار از جوانان اقوام سنی با قوم هزاره تشکیل گردد و برنامه‌های وحدت‌محورانه را ترویج و فرهنگ‌سازی کنند.

پنجم: با موفق‌شدن این پروژه، می‌توان آن را در تمام نواحی آسیب‌پذیر شهر کابل و دیگر شهرهای بزرگ تطبیق کرد. طالبان و دیگر تروریستان در حال تکمیل‌کردن حلقه‌ی محاصره بر تعدادی از شهرهای بزرگ هستند و می‌خواهند در شهرها، زندگی مردم افغانستان را دشوار و تیره و تار کنند. آن‌ها ساکنان روستاها و قصبات را اکثرا به اجبار یا تاکتیک‌های تبلیغاتی با خود همنوا کرده‌اند.

راهکار استراتژیک؛ مشارکت عادلانه‌ی قدرت برای جلوگیری از تقسیم/سقوط جغرافیا
با وجود تلاش‌ها و توطئه‌های تروریستان از رقم‌خوردن فاجعه‌ی زابل تا کنون برای خلق یک جنگ فرقه‌ای و مذهبی، وطن‌دوستی و هشیاری هموطنان شیعه و هزاره‌ی ما مانع رقم‌خوردن این فاجعه‌ی خونین و خطرناک در افغانستان شد. هشیاری و وطن‌دوستی هموطنان شیعه و هزاره‌ی ما در حالی افغانستان را حداقل تا کنون از خطر بروز جنگ فرقه‌ای حفظ کرده که سردمداران حکومت و اکثریت مطلق رهبران سیاسی ما غرق در چانه‌زنی‌های مزخرف قدرت بوده‌اند. دلیل مصروفیت سردمداران سیاسی ما به چانه‌زنی بر سر قدرت این است که کشورهای حامی این بزرگواران تا کنون بر تقسیم قدرت یا تقسیم مجازی و حقیقی جغرافیای افغانستان به نتیجه نرسیده‌اند. بدون تردید، رهبران سیاسی، سردمداران حکومت و سران طالبان آگاهانه و غیرآگاهانه، در دام توطئه‌ی کشورهای بیرونی برای کشیدن جغرافیای افغانستان به‌سوی بحران‌ها بزرگ افتاده‌اند.

برای جلوگیری از فاجعه‌ی جنگ‌های داخلی (قومی و مذهبی) و در نهایت تجزیه و تقسیم جغرافیای افغانستان باید همه‌ی جوانب و جناح‌های سیاسی کشور به مشارکت عادلانه‌ی منابع قدرت از ارگ و دفتر و منبر تا تقسیم هزینه‌ی مقاومت و قربانی مقاومت در سنگر تن در دهند و به مسیر خونین، فاجعه‌بار و سنگین جنگ‌های تمام‌عیار داخلی و تقسیم جغرافیا نروند. در صورتی که مسأله، مطالبه و نزاع تاریخی برای مشارکت عادلانه‌ در منابع قدرت و تصمیم‌گیری میان جناح‌ها و جوانب کشور به‌‌صورت پایدار حل و فصل نشود، شعله‌ورشدن جنگ‌های داخلی و مذهبی و تلاش برای تقسیم جغرافیا و تجزیه‌ی افغانستان که همیشه دشمنان بیرونی افغانستان برای آن تلاش کرده‌اند، اجتناب‌ناپذیر خواهد شد.

هموطنان عزیزم نیک می‌دانند که من از همان آوانی که استعفایم را ارائه کردم، تا همین لحظه، هیچ‌گاه به سیاست غیرمشروع و مخرب قومی و تباری پناه نبرده و همیشه بدون ترس و هراس، حقایق، مخاطرات، توطئه‌ها و راه‌حل‌ها را به هموطنان عزیز و رنج‌کشیده‌ام در میان گذاشته‌ام. علاوه بر این‌که با تعهد به کشور و مردمم، آن‌ها را از مخاطرات و توطئه‌ها آگاه کرده‌ام، عملا از راه‌های قانونی و معقول با جمعی از یاران و همکارانم وارد میدان شده‌ام. اما صدا و روایت ملی ما در میان صداها و روایت‌های کریه پوپولیستی، قومی و اقتصادی و روایت بمب و انتحار، شنونده‌های زیادی نیافت. متأسفانه عطش کسب قدرت از طریق مجاری و شیوه‌های ناجایز، گوش‌های شنوا را نیز کر کرد.

برای من که هویتی جز یک شهروند وطن‌‌دوست و سرباز فداکار وطن برای خودم به رسمیت نمی‌شناسم، بسیار دشوار و تلخ است که درباره‌ی احتمالات و خطرات تقسیم‌شدن جسم مادر مشترک‌مان، افغانستان، حرفی به زبان آورم، اما متأسفانه واقعیت همین است. فرار از واقعیت، هرچقدر تلخ و دشوار هم که باشد، انتخاب اشتباهی است. برای دفع توطئه‌ها و تهدیدات، باید تلخی مواجه‌شدن با واقعیت را چشید و برای جلوگیری از تهدید و فاجعه چاره یافت.

اکنون یک بار دیگر جسارت کرده و اعلام می‌کنم که عمق فاجعه و توطئه برای افغانستان به مراتب بزرگ‌تر و خطرناک‌تر است.

نگذاریم هیچ جناحی، هیچ کشوری، هیچ قوم و تباری، هیچ دین و مذهبی، نه طالبی، نه رهبری و نه هیچ سردمدار حکومتی، ما را آگاهانه یا ناآگاهانه به‌خاطر منافع دیگران و در راستای تأمین منافع دیگران به‌سوی جنگ‌های خونین نیابتی بکشاند. باید هشیار و مراقب باشیم که توطئه‌های بزرگی برای ویرانی سرزمین‌مان ریخته شده است. اگر مراقب و هشیار نباشیم، کابوس‌های وحشتناکی هر بخش و هر گروه قومی افغانستان را تهدید خواهد کرد.

افغانستان بیش از دو گزینه در برابرش ندارد: تأمین مشارکت عادلانه و پایدار در قدرت و تصمیم‌گیری و یا هم رفتن به‌سوی جنگ‌های خونین داخلی و مذهبی که خدای ناخواسته تجزیه‌ی وطن و تقسیم خونین جغرافیا را از رویای دشمنان افغانستان به حقیقت نزدیک خواهد کرد! انتخاب ما چیست؟

  پربازدید ترین