- پنجشنبه, 05 دلو 1402|11:05
- 0 نظر
چرا مردم در برابر طالبان، خاموش اند؟
تفکر همگانی بر این است که اگر طالبان حاکم نباشند، ظالم دیگری، جایگزین آنها خواهد شد و فرقی برای مردم ندارد که کی و چگونه حکومت می کند.
تفکر همگانی بر این است که اگر طالبان حاکم نباشند، ظالم دیگری، جایگزین آنها خواهد شد و فرقی برای مردم ندارد که کی و چگونه حکومت می کند.
هر سرزمینی بعداز تجربه تلخ استعمار، نظام های پوشالی و حاکمیت های استبدادی، دو راه بیش، پیش رو ندارد: یا باید تسلیم زور شود و بی عزتی و محو فرهنگی و تاریخی خودش را بپذیرد و یا یااینکه در برابر آن بایستاد و از هویت خود دفاع کند.
با گذشت دوسال از حاکمیت طالبانی؛ رژیم مبتنی بر جبر عقیدتی و بانی فاشیسم قومی، مردم افغانستان، هنوز هم خاموش اند. این سکوت مرگبار، باعث شده تا رژیم خودکامه طالبان، هر روز به سرکوب گسترده مردم، دست بزند و به قوام پایه هایش بپردازد. سوالی اساسی این است که چرام مردم در برابر طالبان خاموش اند؟ در پاسخ باید گفته شود که جای تعجب ندارد که مردم هنوز هم در برابر طالبان و تروریستان حاکم بر افغانستان، خاموشی اختیار کرده اند و تحرکی نشان نمی دهند. چون برخلاف آن چه که انتظار می رفت، هیچگونه تحرکی از جانب مردم برای مقابله با وضعیت موجود و تغییر آن به سوی مطلوب دیده نمی شود و افغانستان تحت حاکمیت تروریستی طالبان جنایتکار، کماکان در منجلاب ظلم، استبداد و بی عدالتی غرق است.
نگارنده با تفکر در این مورد، ابتدا به آسیب شناسی و علت های مزید منبی بر بی تفاوتی مردم در برابر طالبان پرداخته و نکاتی را در این خصوص، ارایه می کنم. زیرا ابتدا لازم است تا چند علت اساسی این عدم شکل گیری مقاومت مردمی را بر شماریم و به اسیب شناسی دقیق موضوع، پی ببریم:
- فقر شدید: در دوسال گذشته که طالبان به قدرت رسیده اند، فقر فایق بر کشور حاکم است. سرمایه ها فرار کرده اند، کسب و کار فلج است و امیدی برای رونق آن وجود ندارد. مردم اشد ضرورت به فراهم آوری سه وقت نان دارند که حتی بسیاری ها قادر به تامین آن نیستند. این موضوع باعث شده تا مردم بیشتر از تغییر وضعیت، به فکر یک لقمه نان باشند. در ضمن، این فقر زمینه سرباز گیری طالبان را از اقشار مختلف جامعه، فراهم ساخته و باعث شده تا هرنوع حرکت طالبان، در نطفه خنثی شود؛
- سیاست های سرکوب گرانه طالبان به شکل ساختاری: طالبان از زمان به قدرت رسیدن شان، به شکل هدفمند، بی رحمانه در قالب یک نظام حاکم به سرکوب ساختاری مردم، پرداخته اند. ریاست استخبارات طالبان مخصوصا واحد های 90 و 40 محل وحشیانه ترین شکنجه برای مخالفان طالبان بوده اند. در ضمن، ناپدید شدن، باج گیری، بهانه جویی و اخذ پول از مردم در زمینه های مختلف از جانب جناح های مختلف طالبان، مخصوصا شبکه حقانی، ترس فوق العاده را بر ذهنیت مردم حاکم ساخته و باعث شده تا کسی جرات نکند در برابر رژیم خود کامه، پوشالی و قوم محور طالبان، سر بلند کند؛
- عملکرد ناکام و تجربه تلخ سردمداران جمهوری فساد: مردم خسته از بیست سال فساد گسترده در دستگاه های حکومتی، ظلم و بی عدالتی، عدم حاکمیت قانون و نبود یک نظام مشروع مردمی که در دفاع از حقوق مشروع مردم باید می بود، از هرنوع تحول ناگهانی و تغییر در برابر طالبان، بیم ناک اند. تفکر همگانی بر این است که اگر طالبان حاکم نباشند، ظالم دیگری، جایگزین آنها خواهد شد و فرقی برای مردم ندارد که کی و چگونه حکومت می کند؛
- نا امیدی مردم از شکل گیری یک رهبری توانمندی مبتنی بر کاریزمای مردمی: در بیش از چهل سال گذشته، نبود رهبری توانمند و مردمی که توان ایستادن در برابر بحران های عمومی و ملی را داشته باشد، به مدیریت بحران بپردازد، شکل نگرفته است. مردم با توجه به تاریخ و گذشته عبرت ناک آن، هیچگونه امیدی برای شکل گیری یک رهبری توانمند ندارد که بتواند، پیام نجات دهد و نسخه ی را برای حل بحران افغانستان، پیشنهاد کند. بنا نا امیدی مردم و یاس عمومی حاکم بر فضا، باعث شده تا مردم نسبت به تغییر وضعیت به سوی بهبودی، بی علاقه و بی باور شوند؛
- عدم تمایل جمعی برای یک بسیج سیاسی معنی دار: از اینکه رهبری موفق در تاریخ گذشته افغانستان، شکل نگرفته و توان لازم برای بسیج سیاسی مردم به شکل معنی دار آن وجود نداشته، بنا اراده عمومی برای تغییر وضعیت بواسطه یک بسیج سیاسی، وجود ندارد. مردم بی علاقه به کار جمعی برای یک حرکت عمومی و عدالت خواهانه اند. پس در تحت چنین شرایطی، امکان قیام عمومی و بسیج سیاسی مردم در برابر طالبان وجود ندارد؛
- نبود امکانات برای شکل دهی یک مبارزه و مقاومت معنی امید وار کننده: از یک طرف مقاومت بر ضد طالبان، دست آورد چندانی نداشته است و از سوی دیگر، فقدان امکانات لازم برای راه اندازی یک مقاومت مردمی در برابر طالبان، هر گونه زمینه قیام عمومی در برابر طالبان را مردود ساخته است. زمانیکه مردم می نگرند که امکاناتی برای مقاومت وجود ندارد، این خود به خود، روحیه همگانی را کاهش داده و زمینه های یاس و نا امیدی را پدید می آورد؛
- چند دستگی اقوام ساکن و ماهیت جنگی مسئله با محوریت قوم و زبان: این مسئله بار ها اذعان شده است که ماهیت جنگ در افغانستان تحت کنترول طالبان و حتی از قبل از آن، یک ماهیت قومی است و پارادایم قوم گرایی بر محاسبات و تعاملات سیاسی و جنگی، به شدت حاکم است. به این حساب اقوام ساکن در افغانستان، چند دسته بوده و ماهیت قومی و تباری معضله افغانستان، یک بعد برجسته این بحران را نشان می دهد.
پس با چنین شرایطی، امکان بسیج، راه اندازی قیام عمومی و امید برای مبارزه با طالبان، کاملا منتفی است. الی اینکه یک رهبری جدید جوان با روایت تازه، صداقت لازم، بصیرت سیاسی لازم و معقول، برنامه و اجندای مشروع و قابل قبول، برای نجات مردم از وضعیت فعلی، اقدام کند. این چنین تحول می تواند از لحاظ کمی و کیفی در معنی و محتوای مقاومت، تغییر شگرفی را ایجاد کند و مردم را وادار به مقاومت و ایستادگی در برابر طالبان نماید.
عبدالناصر نورزاد